station
licenseمعنی کلمه station
معنی واژه station
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
واژه | station | ||
تعداد حروف | 7 | ||
نوع | (Noun), (Verb - transitive) | ||
تلفظ آمریکایی | /ˈsteɪʃn̩/ | ||
تلفظ انگلیسی | /ˈsteɪʃn̩/ | ||
منبع | دیکشنری انگلیسی به فارسی | ||
نمایش تصویر | معنی station | ||
پخش صوت |
ایستگاه، جایگاه، مرکز، جا، درحال سکون، وقفه، سکون،پاتوق، ایستگاه اتوبوس وغیره، توقفگاه نظامیان وامثال ان، موقعیت اجتماعی، وضع، رتبه، مقام،مستقرکردن، درپست معینی گذاردن
ایستگاه، جایگاه، مستقر کردن
[کامپیوتر]: مستقر کردن ، جایگاهایستگاه .
[الکترونیک]: ایستگاه 1. خط سر هم کردن یا مکان ماشین موناژی که در آن شاسی یا برد سیم بندی برای قرار دادن یک یا چند قطعه متوقف می شود . 2. مکانی که تجهیزات رادیویی ، تلویزیونی ، رادار و دستگاههای الکترونیکی دیگر نصب می شوند . 3. ایستگاه پخش .
[عمران و معماری]: ایستگاه [عمران و معماری]: مبدا