جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: (Adjective) مقدس، مبارک، خجسته، میمون سعید - in this blessed ground - در این مکان مقدس - on the blessed day of their wedding - در روز خجستهی ازدواج آنها - the blessed - اشخاص مقدس، آمرزیدگان، رستگاران، بهشتیها، فرخندگان (Adjective) رستگار، سعادتمند، خوشبخت (Adjective) (عامیانه) لعنتی، نکبتی - the blessed car is always breaking down! - ماشینه لعنتی همیشه خراب میشود! - it happens every blessed morning - هر بامداد این اتفاق نکبتی روی میدهد (Adjective) مطبوع، دلپذیر، لذت بخش (Plural) (با حرف بزرگ) آمرزیدگان، رستگاران، اهل جنّت - the Blessed Virgin - باکرهی مقدّس، مریم عذرا - the Blessed Sacrament - (کلیسای کاتولیک) مراسم عشای ربانی که با نان و شراب برگزار میشود، آیین قربانی مقدس - Blessed are the pure in heart - (در انجیل) خوشا به حال پاک دلان (Verb - use participle) زمان گذشته ساده فعل bless (Verb - use participle) قسمت سوم فعل blessمعنی برای کلمه blessed پیدا نشد.
expletives used informally as intensifiers; "he's a blasted idiot"; "it's a blamed shame"; "a blame cold winter"; "not a blessed dime"; "I'll be damned (or blessed or darned or goddamned) if I'll do any such thing"; "he's a damn (or goddam or goddamn
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر