blessed
licenseمعنی کلمه blessed
معنی واژه blessed
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
واژه | blessed | ||
تعداد حروف | 7 | ||
نوع | s | ||
تلفظ آمریکایی | /ˈblest/ | ||
تلفظ انگلیسی | /blest/ | ||
منبع | دیکشنری انگلیسی به فارسی | ||
نمایش تصویر | معنی blessed | ||
پخش صوت |
(Adjective) مقدس، مبارک، خجسته، میمون سعید - in this blessed ground - در این مکان مقدس - on the blessed day of their wedding - در روز خجستهی ازدواج آنها - the blessed - اشخاص مقدس، آمرزیدگان، رستگاران، بهشتیها، فرخندگان
(Adjective) رستگار، سعادتمند، خوشبخت
(Adjective) (عامیانه) لعنتی، نکبتی - the blessed car is always breaking down! - ماشینه لعنتی همیشه خراب میشود! - it happens every blessed morning - هر بامداد این اتفاق نکبتی روی میدهد
(Adjective) مطبوع، دلپذیر، لذت بخش
(Plural) (با حرف بزرگ) آمرزیدگان، رستگاران، اهل جنّت - the Blessed Virgin - باکرهی مقدّس، مریم عذرا - the Blessed Sacrament - (کلیسای کاتولیک) مراسم عشای ربانی که با نان و شراب برگزار میشود، آیین قربانی مقدس - Blessed are the pure in heart - (در انجیل) خوشا به حال پاک دلان
(Verb - use participle) زمان گذشته ساده فعل bless
(Verb - use participle) قسمت سوم فعل bless