chip
licenseمعنی کلمه chip
معنی واژه chip
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
واژه | chip | ||
تعداد حروف | 4 | ||
نوع | (Noun), (Verb - use participle), (Adverb) | ||
تلفظ آمریکایی | /ˈt͡ʃɪp/ | ||
تلفظ انگلیسی | /t͡ʃɪp/ | ||
مترادفات | cow chip, cow dung, buffalo chip | ||
منبع | دیکشنری انگلیسی به فارسی | ||
نمایش تصویر | معنی chip | ||
پخش صوت |
لپ پریده کردن یا شدن، ژتن، ریزه، تراشه، مهره ای که دربازی نشان برد وباخت است، ژتون، ورقه شدن، رنده کردن، (بصورت جمع) سیب زمینی سرخ کرده
تراشه
[کامپیوتر]: تراشه - نگاه کنید به integrated circuit
[کامپیوتر]: تراشه .
[الکترونیک]: تراشه 1. قطعه نیم رسانای بسته بندی نشده ای که از پولک آن بریده شده است و نوعاً مربوط به مدارهای مجتمع است. از اصطلاح مهره die برای قطعات مجزا نظیر دیود، ترانزیستور ، یا ترانزیستور توان استفاده می شود . 2. به مدارهای مجتمع بسته بندی شده نیز گفته می شود ( که در واقع چنین نیست .) 3. قطعه بسیار ریز فعال یا غیر فعال ، عموماً مستطیل - شکل و به طول کمتر از یک چهارم اینچ ، مانند مقاومت نسبت سطحی که به صورت لایه فلزی مقاومتی روی تراشه سرامیکی ساخته می شود، خازن چند لایه ( ام ال سی) ، یا خازن تانتالیمی. [الکترونیک]: تراشه
[عمران و معماری]: تراشه [عمران و معماری]: خرده پریده شده