خَم کردن
licenseمعنی کلمه خَم کردن
معنی واژه خَم کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | bend, crook, flex, wry, crank, limber, leant, curve, bow, hunch, incline, twist, inflect | ||
عربی | انحناء، حنية، التواء، تحت، لي، على، عقدة في حبل، إلتواء مفتوح، انحنى، ثبت، حزام، خضع، ضرب، طي، طوق، وجه الذهن، عمل بهمة، نوح، يلوي | ||
مرتبط | خم شدن، خم کردن، خمیدن، منحرف کردن، کج کردن، تعظیم کردن، پیچاندن، انعطاف داشتن، پیچ دادن، به اطراف چرخاندن، پیچ خوردن، دهن کجی کردن، چرخیدن، اریب شدن، کوک کردن، دسته دار شدن، تمرین نرمش کردن، تا کردن، خمیده کردن، منحنی خوراندن، سرتکان دادن، سر فرود اوردن، خمیده شدن، قوز کردن، بشکل قوز دراوردن، تنه زدن، تمایل داشتن، مستعد شدن، سرازیر کردن، شیب دادن، تاب خوردن، پیچیدن، تابیدن، گرداندن، صرف کردن، منحنی کردن | ||
واژه | خَم کردن | ||
معادل ابجد | 914 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
معادل انگلیسی | bend | ||
مرتبط با | مهندسی مواد و متالورژی | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی خَم کردن | ||
پخش صوت |
خماندن یا زاویه دار کردن ازطریق اِعمال نیروی مکانیکی
bend, crook, flex, wry, crank, limber, leant, curve, bow, hunch, incline, twist, inflect
انحناء، حنية، التواء، تحت، لي، على، عقدة في حبل، إلتواء مفتوح، انحنى، ثبت، حزام، خضع، ضرب، طي، طوق، وجه الذهن، عمل بهمة، نوح، يلوي
خم شدن، خم کردن، خمیدن، منحرف کردن، کج کردن، تعظیم کردن، پیچاندن، انعطاف داشتن، پیچ دادن، به اطراف چرخاندن، پیچ خوردن، دهن کجی کردن، چرخیدن، اریب شدن، کوک کردن، دسته دار شدن، تمرین نرمش کردن، تا کردن، خمیده کردن، منحنی خوراندن، سرتکان دادن، سر فرود اوردن، خمیده شدن، قوز کردن، بشکل قوز دراوردن، تنه زدن، تمایل داشتن، مستعد شدن، سرازیر کردن، شیب دادن، تاب خوردن، پیچیدن، تابیدن، گرداندن، صرف کردن، منحنی کردن