افسردگی
licenseمعنی کلمه افسردگی
معنی واژه افسردگی
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | بيرغبتي، بيشوقي، پژمردگي، دلسردي، دلمردگي، گرفتگي | ||
انگلیسی | depression, dumps, doldrums, dejection, gloom, melancholia, oppression, congelation, freeze | ||
عربی | كآبة، منخفض، انخفاض، حزن، كساد إقتصادي، منطقة الضغط الجوى المنخفض، اكتئاب | ||
ترکی | depresyon | ||
فرانسوی | dépression | ||
آلمانی | depression | ||
اسپانیایی | depresión | ||
ایتالیایی | depressione | ||
مرتبط | رکود، کسادی، تنزل، تو رفتگی، پریشانی، منطقه رکود، منطقه ارامگان استوایی، دلمردگی، پژمانی، پژمردگی، دل تنگی، تاریکی، تیرگی، ملالت، مالیخولیا، سودا، گرفتگی، ظلم، ستم، فشار، بیداد، تعدی، انجماد، ماسیدگی، بستگی، دلمه، چیز منجمد، یخ زدگی | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) برای نوشتن و کاربرد کلمه "افسردگی" در زبان فارسی، قواعد و نکات زیر را میتوان مد نظر قرار داد:
توجه به این نکات میتواند به نوشتن مؤثرتر و بیان بهتر مفهوم "افسردگی" در متنهای مختلف کمک کند. | ||
واژه | افسردگی | ||
معادل ابجد | 375 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
تلفظ | 'afsordegi | ||
معادل انگلیسی | depression | ||
مرتبط با | روان شناسی | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (حاصل مصدر) | ||
آواشناسی | 'afsordegi | ||
الگوی تکیه | WWWS | ||
شمارگان هجا | 4 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی افسردگی | ||
پخش صوت |
حالتی روانی با مشخصههای احساس خستگی و غمگینی و تنهایی و یأس برای نوشتن و کاربرد کلمه "افسردگی" در زبان فارسی، قواعد و نکات زیر را میتوان مد نظر قرار داد: نوشتار صحیح: این کلمه به طور صحیح "افسردگی" نوشته میشود و از لحاظ املایی درست است. نوع کلمه: "افسردگی" یک名 است و به حالت عاطفی یا روانی اشاره دارد که با احساس ناراحتی، غم، و عدم علاقه به زندگی همراه است. کاربرد در جملات: ترکیبها و صفات: معمولاً "افسردگی" میتواند با صفات و عبارات مختلف ترکیب شود. به عنوان مثال: نحوه بیان: هنگام بیان یا نوشتن در مورد افسردگی، میتوان به تبعات اجتماعی یا فردی آن نیز اشاره کرد. به عنوان مثال: استفاده از عبارات مرتبط: میتوان از عبارات و اصطلاحات مرتبط با افسردگی نیز استفاده کرد، مانند: توجه به این نکات میتواند به نوشتن مؤثرتر و بیان بهتر مفهوم "افسردگی" در متنهای مختلف کمک کند.
بيرغبتي، بيشوقي، پژمردگي، دلسردي، دلمردگي، گرفتگي
depression, dumps, doldrums, dejection, gloom, melancholia, oppression, congelation, freeze
كآبة، منخفض، انخفاض، حزن، كساد إقتصادي، منطقة الضغط الجوى المنخفض، اكتئاب
depresyon
dépression
depression
depresión
depressione
رکود، کسادی، تنزل، تو رفتگی، پریشانی، منطقه رکود، منطقه ارامگان استوایی، دلمردگی، پژمانی، پژمردگی، دل تنگی، تاریکی، تیرگی، ملالت، مالیخولیا، سودا، گرفتگی، ظلم، ستم، فشار، بیداد، تعدی، انجماد، ماسیدگی، بستگی، دلمه، چیز منجمد، یخ زدگی