فروکش
licenseمعنی کلمه فروکش
معنی واژه فروکش
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- انقطاع، تسكين، كاهش 2- انطفاء، نشست | ||
انگلیسی | subsidence, ebb, fall, deflation, collapse, falling, letup, lysis | ||
عربی | هبوط، خمود، تغور، استراحة، رسوب، تسيخ، استقرار، همود | ||
ترکی | çöküntü | ||
فرانسوی | affaissement | ||
آلمانی | senkung | ||
اسپانیایی | hundimiento | ||
ایتالیایی | cedimento | ||
مرتبط | فرونشست، فرونشینی، فروکشی، تخفیف درد و غیره، جزر، مد، زوال، سقوط، پاییز، هبوط، افت، افتادن، تقلیل قیمتها، فروریختگی، اوار، تحلیل، سقوط وزوال تدریجی مرض، زوال و فساد سلول و غیره | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "فروکش" در زبان فارسی به معنای کاهش یا فرو نشستن (عمدتاً در ارتباط با احساسات، هیجانات، یا وضعیتهای طبیعی مانند طوفان و امواج) بهکار میرود. در نگارش و استفاده از این کلمه، رعایت چند نکتهی نگارشی و معنایی میتواند به دقت و وضوح متن کمک کند:
با رعایت این نکات، میتوان استفاده موثری از کلمه "فروکش" در نوشتار فارسی داشت. | ||
واژه | فروکش | ||
معادل ابجد | 606 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | forukaeš | ||
معادل انگلیسی | remission | ||
مرتبط با | پزشکی | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم مصدر) | ||
مختصات | (فُ کِ یا کَ) | ||
آواشناسی | forukeS | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی فروکش | ||
پخش صوت |
کاهش یا از بین رفتن علائم بیماری کلمه "فروکش" در زبان فارسی به معنای کاهش یا فرو نشستن (عمدتاً در ارتباط با احساسات، هیجانات، یا وضعیتهای طبیعی مانند طوفان و امواج) بهکار میرود. در نگارش و استفاده از این کلمه، رعایت چند نکتهی نگارشی و معنایی میتواند به دقت و وضوح متن کمک کند: جایگاه کلمه در جمله: "فروکش" معمولاً به عنوان فعل و در زمانهای مختلف استفاده میشود. برای مثال: همنشینی: این کلمه میتواند با قیدها و صفات مختلف همنشینی داشته باشد: تفاوت با کلمات هممعنی: "فروکش" ممکن است با دیگر کلمات هممعنی مانند "کاهش" یا "تنزل" جایگزین شود، اما هر یک ممکن است بار معنایی متفاوتی داشته باشند. توجه به این تفاوتها در انتخاب واژه مناسب ضروری است. نحوهی نوشتن: کلمهی "فروکش" به شکل صحیح آن و بدون هیچگونه شکلنویسی نادرست نوشته شود. با رعایت این نکات، میتوان استفاده موثری از کلمه "فروکش" در نوشتار فارسی داشت.
1- انقطاع، تسكين، كاهش
2- انطفاء، نشست
subsidence, ebb, fall, deflation, collapse, falling, letup, lysis
هبوط، خمود، تغور، استراحة، رسوب، تسيخ، استقرار، همود
çöküntü
affaissement
senkung
hundimiento
cedimento
فرونشست، فرونشینی، فروکشی، تخفیف درد و غیره، جزر، مد، زوال، سقوط، پاییز، هبوط، افت، افتادن، تقلیل قیمتها، فروریختگی، اوار، تحلیل، سقوط وزوال تدریجی مرض، زوال و فساد سلول و غیره