گهواره
licenseمعنی کلمه گهواره
معنی واژه گهواره
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | گاهواره، مهاد، مهد، نانو، ننو، | ||
انگلیسی | cradle | ||
عربی | مهد، حامل السماعة، سرير طفل، سرير طفل هزاز، موطن كل شىء، شبكة قضبان، أداة من قضبان كمنجل، شبه فراش ذي دواليب، وقاء، وضع طفل في مهد، أنشأ، ربى، أمسك، حصد الزرع بمنجل، مهد الحضارة | ||
ترکی | beşik | ||
فرانسوی | berceau | ||
آلمانی | wiege | ||
اسپانیایی | cuna | ||
ایتالیایی | culla | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "گهواره" در زبان فارسی معانی و کاربردهای مختلفی دارد، اما از نظر قاعدههای نگارشی نکات زیر قابل توجه است:
این نکات میتواند به نگارش صحیح و زیبا کمک کند. اگر سوال خاصی درباره این کلمه دارید، خوشحال میشوم که کمک کنم! | ||
واژه | گهواره | ||
معادل ابجد | 237 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
تلفظ | gahvāre | ||
معادل انگلیسی | bolster | ||
مرتبط با | حمل ونقل ریلی | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [پهلوی: gahvarak] ‹گاهواره، گاهوار› | ||
مختصات | (گَ رِ) (اِمر.) | ||
آواشناسی | gahvAre | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی گهواره | ||
پخش صوت |
بخش اصلی عرضی یک مجموعۀ بوژی که بارهای بدنۀ واگن را ازطریق سامانۀ تعلیق به قابهای جانبی منتقل میکند کلمه "گهواره" در زبان فارسی معانی و کاربردهای مختلفی دارد، اما از نظر قاعدههای نگارشی نکات زیر قابل توجه است: نقطهگذاری: چنانچه "گهواره" در ابتدای جمله قرار بگیرد، باید با حرف بزرگ نوشته شود. به عنوان مثال: "گهوارهای که در آن خواندن میآموزند". تلفظ: این کلمه به صورت "گَهواره" تلفظ میشود و در آن، "غ" به صورت غنایی و "ه" در انتها ساکن است. ترکیبهای ادبی: "گهواره" میتواند در ترکیبهای مختلفی استفاده شود. به طور مثال: "گهواره زندگی"، "گهواره عشق" و غیره. نقش نحوی: گهواره میتواند به عنوان اسم نکره یا معرفه در جملات عمل کند، مثلاً: "گهوارهای برای نوزاد" یا "این گهواره برای نوزاد من است". این نکات میتواند به نگارش صحیح و زیبا کمک کند. اگر سوال خاصی درباره این کلمه دارید، خوشحال میشوم که کمک کنم!
گاهواره، مهاد، مهد، نانو، ننو،
cradle
مهد، حامل السماعة، سرير طفل، سرير طفل هزاز، موطن كل شىء، شبكة قضبان، أداة من قضبان كمنجل، شبه فراش ذي دواليب، وقاء، وضع طفل في مهد، أنشأ، ربى، أمسك، حصد الزرع بمنجل، مهد الحضارة
beşik
berceau
wiege
cuna
culla