مایه ای
licenseمعنی کلمه مایه ای
معنی واژه مایه ای
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | source, capital, funds, vaccine, whey, yeast, stock, tonality, ferment, key, leaven, reason, amount, principal, a source | ||
عربی | مصدر، منبع، سبب، منشأ، أصل، باب | ||
مرتبط | منبع، منشاء، مبدا، چشمه، خاستگاه، مایه، سرمایه، پایتخت، مرکز، سرستون، حرف بزرگ، واکسن، مایه ابله، کشک، اب پنیر، شیر چرخ کرده، پنیر اب، مخمر، خمیرمایه، خمیر ترش، خمیر مایه دار، پودر خمیرمایه، موجودی، در انبار، سهم، قنداق، رنگ پذیری، اهنگ، چگونگی صدا، اضطراب، جوش، ماده تخمیر، کلید، مفتاح، وسیله راه حل، جزیره کوچک سنگی یا مرجانی، راهنما، خمیر مایه، عامل کارگر، دلیل، عقل، علت، خرد، سبب، مقدار، میزان، مبلغ، عده، مقدار میزان، مدیر، مدیر مدرسه، رئيس، سرمایه اصلی، مجرم اصلی | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "مایهای" به عنوان یک واژه ترکیبی استفاده میشود و در نوشتار فارسی قواعد خاصی دارد. در زیر نکاتی در مورد نگارش و استفاده از این کلمه آورده شده است:
در کل، "مایهای" زمان استفاده باید با توجه به محتوای جملات و ساختار کلی متن به درستی به کار برده شود. | ||
واژه | مایه ای | ||
معادل ابجد | 67 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
مرتبط با | موسیقی | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی مایه ای | ||
پخش صوت |
← تُنال کلمه "مایهای" به عنوان یک واژه ترکیبی استفاده میشود و در نوشتار فارسی قواعد خاصی دارد. در زیر نکاتی در مورد نگارش و استفاده از این کلمه آورده شده است: کتبی و رسمی: در نوشتار رسمی و ادبی، همواره از "مایهای" با همزه (ئ) استفاده میشود تا به وضوح نشان دهد که این یک صفت است. فاصلهگذاری: "مایهای" به عنوان یک کلمه ترکیبی محسوب میشود و میان کلمه "مایه" و پسوند "ای" بدون فاصله نوشته میشود. استفاده: این واژه معمولاً به عنوان صفت برای توصیف چیزی که دارای خاصیت یا ویژگیای خاص است، به کار میرود. مثلاً: "او یک مایهای از خلاقیت در کارش دارد." حالت جمع: در صورتی که بخواهید آن را در حالت جمع استفاده کنید، میتوانید به ترکیب "مایههایی" اشاره کنید. در کل، "مایهای" زمان استفاده باید با توجه به محتوای جملات و ساختار کلی متن به درستی به کار برده شود.
source, capital, funds, vaccine, whey, yeast, stock, tonality, ferment, key, leaven, reason, amount, principal, a source
مصدر، منبع، سبب، منشأ، أصل، باب
منبع، منشاء، مبدا، چشمه، خاستگاه، مایه، سرمایه، پایتخت، مرکز، سرستون، حرف بزرگ، واکسن، مایه ابله، کشک، اب پنیر، شیر چرخ کرده، پنیر اب، مخمر، خمیرمایه، خمیر ترش، خمیر مایه دار، پودر خمیرمایه، موجودی، در انبار، سهم، قنداق، رنگ پذیری، اهنگ، چگونگی صدا، اضطراب، جوش، ماده تخمیر، کلید، مفتاح، وسیله راه حل، جزیره کوچک سنگی یا مرجانی، راهنما، خمیر مایه، عامل کارگر، دلیل، عقل، علت، خرد، سبب، مقدار، میزان، مبلغ، عده، مقدار میزان، مدیر، مدیر مدرسه، رئيس، سرمایه اصلی، مجرم اصلی