مجانب
licenseمعنی کلمه مجانب
معنی واژه مجانب
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | regular | ||
عربی | منتظم، نظامي، منظم، دائم، اعتيادي، متناسق، مطرد، قياسي، متسق، تام، مترهب، رهباني، محترف، صحيح، مألوف، سوي، مرتب، مستقر، جندي نظامي، عضو سديد الإخلاص لحزبه، عادي | ||
ترکی | muhteşem | ||
فرانسوی | magnifique | ||
آلمانی | herrlich | ||
اسپانیایی | magnífico | ||
ایتالیایی | magnifico | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "مجانق" در زبان فارسی به معنای "همسایگی" یا "نزدیکی" است و میتواند در زمینههای مختلف مورد استفاده قرار گیرد. در ادامه به قواعد نگارشی و زبانی مربوط به این کلمه اشاره میکنم:
در نهایت، برای به کارگیری درست و مؤثر کلمه "مجانق"، آشنایی با بافت و زمینههای مورد استفاده آن اهمیت دارد. | ||
واژه | مجانب | ||
معادل ابجد | 96 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | mojāneb | ||
معادل انگلیسی | asymptote | ||
مرتبط با | ریاضی | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (صفت) [عربی] [قدیمی] | ||
مختصات | (مُ نِ) [ ع . ] (اِفا.) | ||
آواشناسی | mojAneb | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی مجانب | ||
پخش صوت |
خط راستی که خمی در بی نهایت به آن نزدیک می شود کلمه "مجانق" در زبان فارسی به معنای "همسایگی" یا "نزدیکی" است و میتواند در زمینههای مختلف مورد استفاده قرار گیرد. در ادامه به قواعد نگارشی و زبانی مربوط به این کلمه اشاره میکنم: نوشتار صحیح: کلمه "مجانق" به صورت صحیح نوشته میشود. در نوشتار، توجه به حروف و علامت گذاریهای صحیح بسیار مهم است. استفاده در جمله: برای استفاده از "مجانق" در جملات، باید با دیگر کلمات تناسب داشته باشد. به عنوان مثال: "این دو منطقه در مجانق یکدیگر قرار دارند." قید و صفت: این کلمه میتواند به عنوان قید یا صفت به کار رود. به عنوان مثال: "در مجانق دو انتخاب مهم قرار داریم." توجه به معنی: در هنگام استفاده از کلمه "مجانق"، همواره به معنی آن توجه کنید تا در جای مناسب بکار رود. رعایت قواعد صرف و نحو: در صورتی که "مجانق" به عنوان اسم استفاده میشود، باید قواعد مربوط به اسمها مانند تعریف، نکره و جمع را رعایت کنید. در نهایت، برای به کارگیری درست و مؤثر کلمه "مجانق"، آشنایی با بافت و زمینههای مورد استفاده آن اهمیت دارد.
regular
منتظم، نظامي، منظم، دائم، اعتيادي، متناسق، مطرد، قياسي، متسق، تام، مترهب، رهباني، محترف، صحيح، مألوف، سوي، مرتب، مستقر، جندي نظامي، عضو سديد الإخلاص لحزبه، عادي
muhteşem
magnifique
herrlich
magnífico
magnifico