نمایان
licenseمعنی کلمه نمایان
معنی واژه نمایان
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | آشكار، باهر، پديد، پديدار، پيدا، جلوه گر، ظاهر، علني، متجلي، محسوس، مشهود، معلوم، نمودار، واضح، هويدا | ||
متضاد | مخفي، ناپيدا | ||
انگلیسی | visible, ostensible, seeming, dominant, egregious | ||
عربی | مرئي | ||
ترکی | görünür | ||
فرانسوی | visible | ||
آلمانی | sichtbar | ||
اسپانیایی | visible | ||
ایتالیایی | visibile | ||
مرتبط | قابل رویت، مریی، پدیدار، دیده شدنی، پیدا، صوری، قابل نمایش، ظاهری، ظاهر نما، غالب، مسلط، برتر، برجسته، حکمفرما، فاحش، بزرگ، انگشت نما | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه «نمایان» در زبان فارسی به معنای «آشکار» یا «مشهود» است و بسته به موقعیت کلام و نحوه استفاده، میتواند به کار برده شود. در اینجا به چند نکته دربارهی استفاده و نگارش این کلمه اشاره میکنم:
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه «نمایان» به شیوهای صحیح و مؤثر در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید. | ||
واژه | نمایان | ||
معادل ابجد | 152 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
تلفظ | na(e,o)māyān | ||
معادل انگلیسی | dominant | ||
مرتبط با | موسیقی | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) | ||
مختصات | (نَ) (ص فا.) | ||
آواشناسی | namAyAn | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی نمایان | ||
پخش صوت |
درجۀ پنجم گامهای بزرگ (major) و کوچک (minor) کلمه «نمایان» در زبان فارسی به معنای «آشکار» یا «مشهود» است و بسته به موقعیت کلام و نحوه استفاده، میتواند به کار برده شود. در اینجا به چند نکته دربارهی استفاده و نگارش این کلمه اشاره میکنم: جنس و نوع کلمه: «نمایان» اسم و گاه صفت است. به عنوان مثال: «چهرهی او نمایان شد» یا «این مشکل نمایان است». نحوهی نوشتار: این کلمه به صورت «نمایان» نوشته میشود و از لحاظ نگارش اصولی، لازم است که با حروف فارسی صحیح و بدون هیچ گونه اشتباهی تایپ شود. جملات استفاده: هماهنگی با سایر کلمات: این کلمه میتواند بههمراه دیگر کلمات در ساختارهای متفاوت استفاده شود؛ به عنوان مثال: «چهرهی نمایان»، «مشکلات نمایان» و غیره. با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه «نمایان» به شیوهای صحیح و مؤثر در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
آشكار، باهر، پديد، پديدار، پيدا، جلوه گر، ظاهر، علني، متجلي، محسوس، مشهود، معلوم، نمودار، واضح، هويدا
مخفي، ناپيدا
visible, ostensible, seeming, dominant, egregious
مرئي
görünür
visible
sichtbar
visible
visibile
قابل رویت، مریی، پدیدار، دیده شدنی، پیدا، صوری، قابل نمایش، ظاهری، ظاهر نما، غالب، مسلط، برتر، برجسته، حکمفرما، فاحش، بزرگ، انگشت نما