بازمانده
licenseمعنی کلمه بازمانده
معنی واژه بازمانده
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1-صفت 2- بهجامانده، بقيه، پسمانده، مانده 3- دنبالمانده، عقبمانده، واپسمانده 4- به هدف نرسيده 5- خسته، درمانده، كوفته 6- وارث 7- خلف، خويش، قوم | ||
انگلیسی | survivor | ||
عربی | ناجي، متبق بعد كارثة، المتبقي الوحيد، ناجي من خطر، الناجين | ||
ترکی | hayatta kalan | ||
فرانسوی | survivant | ||
آلمانی | Überlebende | ||
اسپانیایی | sobreviviente | ||
ایتالیایی | sopravvissuto | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "بازمانده" از دو بخش "باز" و "مانده" تشکیل شده است و به معنای کسی یا چیزی است که پس از یک اتفاق، حادثه یا فرایند باقیمانده است. این کلمه در متنهای فارسی بهکار میرود و قواعد نگارشی خاصی را در استفادهاش در بر دارد:
با توجه به این نکات، میتوان به درستی و با رعایت قواعد فارسی از کلمه "بازمانده" در نوشتارهای خود استفاده کرد. | ||
واژه | بازمانده | ||
معادل ابجد | 110 | ||
تعداد حروف | 8 | ||
تلفظ | bāzmānde | ||
معادل انگلیسی | relict | ||
مرتبط با | زمین شناسی | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت فاعلی) [جمع: بازماندگان] | ||
مختصات | (دِ) (ص مف .) | ||
آواشناسی | bAzmAnde | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی بازمانده | ||
پخش صوت |
ویژگی کانی یا ساختار یا سیمای (feature) یک سنگ قدیمی که، با وجود فرایندهای تخریبکننده، در سنگ جدید باقی مانده است کلمه "بازمانده" از دو بخش "باز" و "مانده" تشکیل شده است و به معنای کسی یا چیزی است که پس از یک اتفاق، حادثه یا فرایند باقیمانده است. این کلمه در متنهای فارسی بهکار میرود و قواعد نگارشی خاصی را در استفادهاش در بر دارد: نحوه نوشته شدن: "بازمانده" بهصورت ناشکننده و یکپارچه نوشته میشود. نباید آن را به دو بخش تقسیم کرد. جنس و شمار: این کلمه به صورت مفرد و جمع به کار میرود. برای جمع آن میتوان از "بازماندگان" استفاده کرد. کاربرد معنایی: "بازمانده" معمولاً در متونی که به موضوعاتی چون تاریخ، داستانهای مصیبتبار، بقایای فرهنگی یا حتی علمی پرداخته میشود، کاربرد دارد. نکات نگارشی: با توجه به این نکات، میتوان به درستی و با رعایت قواعد فارسی از کلمه "بازمانده" در نوشتارهای خود استفاده کرد.
1-صفت
2- بهجامانده، بقيه، پسمانده، مانده
3- دنبالمانده، عقبمانده، واپسمانده
4- به هدف نرسيده
5- خسته، درمانده، كوفته
6- وارث
7- خلف، خويش، قوم
survivor
ناجي، متبق بعد كارثة، المتبقي الوحيد، ناجي من خطر، الناجين
hayatta kalan
survivant
Überlebende
sobreviviente
sopravvissuto