برّاق
licenseمعنی کلمه برّاق
معنی واژه برّاق
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | shiny, sleek, glossy, shining, splendid, silvery, flossy, aglow, nitid, relucent, sheeny, silken, barry | ||
عربی | براق، بهيج، مشرق، لامع | ||
مرتبط | براق، درخشان، زرق و برق دار، پرنور، صیقلی، افتابی، صاف، شفاف، نرم، چرب و نرم، خوش نما، جلا دار، تابان، تابناک، تابش دار، بارقه دار، پر زرق و برق، عالی، با شکوه، باجلال، غرا، سیمین، نقره فام، سفید، شبیه ابریشم خام، در حال اشتعال، مشتعل و فروزان، در حالت هیجان، روشن، منعکس کننده نور، متشعشع، نور افشان، ابریشمی، ابریشم پوش، حریری | ||
واژه | برّاق | ||
معادل ابجد | 303 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
مرتبط با | علوم و فنّاوری غذا | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی برّاق | ||
پخش صوت |
← براق شده
shiny, sleek, glossy, shining, splendid, silvery, flossy, aglow, nitid, relucent, sheeny, silken, barry
براق، بهيج، مشرق، لامع
براق، درخشان، زرق و برق دار، پرنور، صیقلی، افتابی، صاف، شفاف، نرم، چرب و نرم، خوش نما، جلا دار، تابان، تابناک، تابش دار، بارقه دار، پر زرق و برق، عالی، با شکوه، باجلال، غرا، سیمین، نقره فام، سفید، شبیه ابریشم خام، در حال اشتعال، مشتعل و فروزان، در حالت هیجان، روشن، منعکس کننده نور، متشعشع، نور افشان، ابریشمی، ابریشم پوش، حریری