پرچم
licenseمعنی کلمه پرچم
معنی واژه پرچم
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- بيرق، درفش، رايت، علم، لوا 2- زبانه، لهيب 3- زلف، كاكل، مو | ||
انگلیسی | flag, banner, stamen, standard, ensign, blazon, oriflamme, vexillum, whiff | ||
عربی | علم، راية، سوسن بري، علم بارجة الأميرال، الحجر اللوحي، بلاطة، لواء علمي، رفع راية، لوح، ذبل، ذوى، أشار بعلم، تدلى، فتر، علَم | ||
ترکی | bayrak | ||
فرانسوی | drapeau | ||
آلمانی | flagge | ||
اسپانیایی | bandera | ||
ایتالیایی | bandiera | ||
مرتبط | بیرق، سنگ فرش، زنبق، برگ شمشیری، شعار، نشان، پود، جرثومه نر گیاه، استاندارد، معیار، الگو، قالب، پرچمدار، نشان افتخار، نشان رسمی، دسته، نشان خانوادگی، شعله زرین، قوت قلب، چیز برجسته، پرچم نصب شده در میدان، نفخه، باد، بو، دود، وزش | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "پرچم" در زبان فارسی به معنای نشان یا علامت رسمی یک کشور یا ملت است. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میشود:
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "پرچم" به شکل درست و مؤثری در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید. | ||
واژه | پرچم | ||
معادل ابجد | 245 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | parčam | ||
معادل انگلیسی | flag | ||
مرتبط با | حمل ونقل دریایی، موسیقی | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [ترکی] | ||
مختصات | (پَ چَ) [ تر. ] (اِ.) | ||
آواشناسی | parCam | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی پرچم | ||
پخش صوت |
[حمل ونقل دریایی] 1. پارچه یا بافتهای در شکلها و رنگهای مختلف که برای نشان دادن ملیت یا علامت دادن از آن استفاده میشود 2. ملیت کشتی که بر مبنای محل ثبت کشتی است [موسیقی] یک یا چند خط منحنی که به دسته وصل می شود و یکی از عوامل نشان دهندۀ ارزش زمانی نغم کلمه "پرچم" در زبان فارسی به معنای نشان یا علامت رسمی یک کشور یا ملت است. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میشود: استفاده از حرف "پ": واژه "پرچم" با حرف "پ" شروع میشود که باید در نوشتار و گفتار به درستی ادا و نوشته شود. تنوع در استعمال: از "پرچم" میتوان در معانی مختلف استفاده کرد، مانند "پرچم کشور"، "پرچم ورزشی" و "پرچم ملی". این تنوع در معنی میتواند به شکلهای مختلفی در جملات مورد استفاده قرار گیرد. ساختار جملات: وقتی که از "پرچم" در جملات استفاده میشود، معمولاً به عنوان اسم معین به کار میرود. به عنوان مثال: "پرچم ایران در مراسم رسمی به اهتزاز درآمد." تطابق صفات: اگر بخواهید صفتی برای "پرچم" بیاورید، باید به جنس و عدد آن توجه کنید. مثلاً: "پرچم زیبا"، "پرچمهای رنگارنگ". قیدها: میتوانید از قیدهای مختلفی برای توصیف "پرچم" استفاده کنید، مانند "برافراشته"، "پایدار" و "شکسته". علامتگذاری: در نوشتار رسمی، مراقب باشید که "پرچم" همیشه به درستی و بدون اشتباه املایی نوشته شود. با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "پرچم" به شکل درست و مؤثری در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
1- بيرق، درفش، رايت، علم، لوا
2- زبانه، لهيب
3- زلف، كاكل، مو
flag, banner, stamen, standard, ensign, blazon, oriflamme, vexillum, whiff
علم، راية، سوسن بري، علم بارجة الأميرال، الحجر اللوحي، بلاطة، لواء علمي، رفع راية، لوح، ذبل، ذوى، أشار بعلم، تدلى، فتر، علَم
bayrak
drapeau
flagge
bandera
bandiera
بیرق، سنگ فرش، زنبق، برگ شمشیری، شعار، نشان، پود، جرثومه نر گیاه، استاندارد، معیار، الگو، قالب، پرچمدار، نشان افتخار، نشان رسمی، دسته، نشان خانوادگی، شعله زرین، قوت قلب، چیز برجسته، پرچم نصب شده در میدان، نفخه، باد، بو، دود، وزش