پروانه
licenseمعنی کلمه پروانه
معنی واژه پروانه
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- اجازه، پته، جواز، حكم، فرمان، گواهي، مجوز 2- پره، ملخ 3- شبپره | ||
انگلیسی | license, permit, butterfly, propeller, moth, fan, licensure, permission, pass, governor, billet, paper, licence, the butterfly | ||
عربی | رخصة، ترخيص، رخصة قيادة، إذن، حرية، فجور، فسق، جواز رخصة، إنحراف عن الشكل، منحه رخصة رسمية، أجاز | ||
ترکی | kelebek | ||
فرانسوی | le papillon | ||
آلمانی | der schmetterling | ||
اسپانیایی | la mariposa | ||
ایتالیایی | la farfalla | ||
مرتبط | جواز شغل، پروانه هواپیما وکشتی وغیره، بید، حشرات موذی، پنکه، بادزن، باد بزن، تماشاچی ورزش دوست، هیکل، اذن، رخصت، دستور، مرخصی، عبور، گذر، گذرگاه، رد، راه، فرماندار، حاکم، حکمران، سایس، طرفدار، ورقه جیره، یادداشت مختصر، اجازه نامه، مقاله، کاغذ، روزنامه، ورقه، ورق کاغذ | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "پروانه" در زبان فارسی معانی و کاربردهایی متفاوت دارد و میتواند به عنوان اسم از دیدگاه قواعد نگارشی و محتوایی مورد توجه قرار گیرد. در ادامه به برخی از نکات قواعد فارسی و نگارشی مرتبط با واژه "پروانه" اشاره میکنم:
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "پروانه" به طور مؤثر و درست در نوشتههای خود استفاده کنید. | ||
واژه | پروانه | ||
معادل ابجد | 264 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
تلفظ | parvāne | ||
معادل انگلیسی | lemniscate | ||
مرتبط با | ریاضی | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [پهلوی: parvānak، جمع: پروانگان] | ||
مختصات | (پَ نِ) (اِ.) | ||
آواشناسی | parvAne | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی پروانه | ||
پخش صوت |
یک خاگی کاسینی که در آن حاصلضرب دو ضلع متغیر همواره برابر با یکچهارم مجذور ضلع ثابت باشد متـ . پروانۀ برنولی lemniscate of Bernoulli کلمه "پروانه" در زبان فارسی معانی و کاربردهایی متفاوت دارد و میتواند به عنوان اسم از دیدگاه قواعد نگارشی و محتوایی مورد توجه قرار گیرد. در ادامه به برخی از نکات قواعد فارسی و نگارشی مرتبط با واژه "پروانه" اشاره میکنم: تقسیمبندی واژه: نقش واژه: نحو جمله: جنس و شمار: قواعد املایی و نگارشی: استفاده مجاز و نامجاز: با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "پروانه" به طور مؤثر و درست در نوشتههای خود استفاده کنید.
1- اجازه، پته، جواز، حكم، فرمان، گواهي، مجوز
2- پره، ملخ
3- شبپره
license, permit, butterfly, propeller, moth, fan, licensure, permission, pass, governor, billet, paper, licence, the butterfly
رخصة، ترخيص، رخصة قيادة، إذن، حرية، فجور، فسق، جواز رخصة، إنحراف عن الشكل، منحه رخصة رسمية، أجاز
kelebek
le papillon
der schmetterling
la mariposa
la farfalla
جواز شغل، پروانه هواپیما وکشتی وغیره، بید، حشرات موذی، پنکه، بادزن، باد بزن، تماشاچی ورزش دوست، هیکل، اذن، رخصت، دستور، مرخصی، عبور، گذر، گذرگاه، رد، راه، فرماندار، حاکم، حکمران، سایس، طرفدار، ورقه جیره، یادداشت مختصر، اجازه نامه، مقاله، کاغذ، روزنامه، ورقه، ورق کاغذ