پی جویی زمین گیاه شناختی
licenseمعنی کلمه پی جویی زمین گیاه شناختی
معنی واژه پی جویی زمین گیاه شناختی
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | bottle | ||
عربی | زجاجة، قنينة، حليب الزجاجة، قربة، عبأ فى زجاجات، علب الفواكه | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه «پیجویی زمینگیاهشناختی» به معنای تحقیق و بررسی در زمینه گیاهشناسی و زمینشناسی است. برای نگارش صحیح و رعایت قواعد فارسی و نگارشی، به نکات زیر توجه نمایید:
به عنوان مثال، میتوانید جملهای مانند زیر را بنویسید: «پیجویی زمینگیاهشناختی به ما کمک میکند تا الگوهای توزیع گیاهان را در یک منطقه خاص شناسایی کنیم.» با رعایت این اصول، میتوانید به نگارش صحیح و مضمون منطقی در متنهای علمی و پژوهشی دست یابید. | ||
واژه | پی جویی زمین گیاه شناختی | ||
معادل ابجد | 1545 | ||
تعداد حروف | 20 | ||
معادل انگلیسی | geobotanical prospecting | ||
مرتبط با | زمین شناسی | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی پی جویی زمین گیاه شناختی | ||
پخش صوت |
مطالعۀ دیداری گیاهان ازنظر ریخت شناسی و توزیع و نشانه هایی از قبیل ترکیب و عمق خاک و جنس سنگ کف و اسکان توده های معدنی و شرایط اقلیمی و آب زیرزمینی کلمه «پیجویی زمینگیاهشناختی» به معنای تحقیق و بررسی در زمینه گیاهشناسی و زمینشناسی است. برای نگارش صحیح و رعایت قواعد فارسی و نگارشی، به نکات زیر توجه نمایید: فاصلهگذاری: در زبان فارسی، بین اجزای مرکب باید از علامت وصل (ه یا ـی) استفاده کرد. در این کلمه، «پیجویی» و «زمینگیاهشناختی» از دو جزء تشکیل شدهاند. نقطهگذاری: در متنهای رسمی یا علمی، استفاده از ویرگول، نقطه و سایر علائم نگارشی مهم است. در جمله استفاده از این کلمات باید به نحوی باشد که معنا بهخوبی منتقل گردد. ترکیبات: در ترکیبهای تخصصی مانند «زمینگیاهشناختی»، کلمه «زمین» به عنوان صفت و «گیاهشناختی» به عنوان مفعول اصلی است. توجه به ترتیب کلمات اهمیت دارد. معنا و مفهوم: دقت کنید که استفاده از این کلمات باید در محتوای مناسب و با توجه به موضوع مربوطه صورت گیرد. به عنوان مثال، میتوانید جملهای مانند زیر را بنویسید: «پیجویی زمینگیاهشناختی به ما کمک میکند تا الگوهای توزیع گیاهان را در یک منطقه خاص شناسایی کنیم.» با رعایت این اصول، میتوانید به نگارش صحیح و مضمون منطقی در متنهای علمی و پژوهشی دست یابید.
bottle
زجاجة، قنينة، حليب الزجاجة، قربة، عبأ فى زجاجات، علب الفواكه