ناخن
licenseمعنی کلمه ناخن
معنی واژه ناخن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | nail, fingernail, claw, talon, unguis | ||
عربی | مسمار، ظفر، أظافر الأيدي، لمع الأظافر، سمر، ثبت في مكان | ||
ترکی | çivi | ||
فرانسوی | clou | ||
آلمانی | nagel | ||
اسپانیایی | clavo | ||
ایتالیایی | chiodo | ||
مرتبط | میخ، چنگ، میخ سرپهن، سم، چنگال، پنجه، سرپنجه جانوران، سر چنگ، پاشنه پا، پاشنه | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "ناخن" در زبان فارسی به معنای بافت سختی است که در انتهای انگشتان دست و پا قرار دارد. برای استفاده صحیح و نگارشی از این کلمه، قواعد زیر را میتوان در نظر گرفت:
با رعایت این قواعد، میتوان به درستی از کلمه "ناخن" در نوشتار فارسی استفاده کرد. | ||
واژه | ناخن | ||
معادل ابجد | 701 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | nāxon | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [پهلوی: nāxun] ‹ناخون› (زیستشناسی) | ||
مختصات | (خُ یا خَ) [ په . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | nAxon | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی ناخن | ||
پخش صوت |
استخواني نازک روي سرانگشتان کلمه "ناخن" در زبان فارسی به معنای بافت سختی است که در انتهای انگشتان دست و پا قرار دارد. برای استفاده صحیح و نگارشی از این کلمه، قواعد زیر را میتوان در نظر گرفت: نوشتار صحیح: کلمه "ناخن" به صورت درست با حروف فارسی نوشته میشود و نیازی به اعرابگذاری ندارد. جمعسازی: جمع کلمه "ناخن" به صورت "ناخنها" یا "ناخنها" است. در این حالت، علامت جمع به حرف "ها" اضافه میشود. حروف اضافه: در جملات، میتوان از حروف اضافه نیز استفاده کرد. به عنوان مثال: "ناخن او شکست" یا "ناخنهای او زیبا هستند." ترکیبها: کلمه "ناخن" میتواند در ترکیبهای مختلف به کار رود. به عنوان مثال: "ناخنگیر"، "ناخنپوش" و "ناخننواز". این ترکیبها نیز باید به طور صحیح و مطابق با قواعد فارسی نوشته شوند. فعلها: در جملات میتوان از افعالی مانند "کوتاه کردن"، "شکستن" و "زیبا کردن" همراه با "ناخن" استفاده کرد. به عنوان مثال: "او ناخنهایش را کوتاه کرد." با رعایت این قواعد، میتوان به درستی از کلمه "ناخن" در نوشتار فارسی استفاده کرد.
nail, fingernail, claw, talon, unguis
مسمار، ظفر، أظافر الأيدي، لمع الأظافر، سمر، ثبت في مكان
çivi
clou
nagel
clavo
chiodo
میخ، چنگ، میخ سرپهن، سم، چنگال، پنجه، سرپنجه جانوران، سر چنگ، پاشنه پا، پاشنه