نسبت
licenseمعنی کلمه نسبت
معنی واژه نسبت
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- انتساب، خويشاوندي، خويشي، قرابت 2- تناسب، رابطه 3- اتصال، ارتباط، پيوستگي | ||
انگلیسی | proportion, ratio, relation, relationship, respect, bearing, scale, kinship, blood, cognation, connexion, rapport, connection, format | ||
عربی | نسبة، حصة، تناسب، التناسب، حجم، قدر، نسبة مئوية، مقدار، درجة، بعد، حصص، ناسب، جعل الأجزاء متناسقة، جعل الأجزاء متناسبة، تكافئ، حَجم | ||
ترکی | oran | ||
فرانسوی | rapport | ||
آلمانی | verhältnis | ||
اسپانیایی | relación | ||
ایتالیایی | rapporto | ||
مرتبط | مقدار، قسمت، قیاس، قرینه، ضریب، نسبیت، نسبت معین و ثابت، ضرب کننده، وابستگی، مناسبت، خویشاوند، خویشاوندی، احترام، حرمت، حیث، عزت، یاتاقان، جهت، بردباری، سلوک، طاقت، مقیاس، اندازه، ترازو، معیار، پوسته، قوم و خویشی، خویشی، بستگی، خون، نژاد، مزاج، نیرو، قرابت فطری، پیوستگی، توافق، ربط، پیوند، قالب، قطع، اندازه شکل، هیئت، نسب | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "نسبت" در زبان فارسی کاربردهای متعددی دارد و میتواند به معانی و معانی مختلفی در جملات وارد شود. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میشود:
با رعایت نکات فوق میتوانید از کلمه "نسبت" به درستی در نوشتار و گفتار فارسی استفاده کنید. | ||
واژه | نسبت | ||
معادل ابجد | 512 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | nesbat | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم مصدر) [عربی: نسبة] | ||
مختصات | (نِ بَ) [ ع . نسبة ] (اِ.) | ||
آواشناسی | nesbat | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی نسبت | ||
پخش صوت |
خويشي، خويشاوندي، انتساب، مناسبت، کلمه "نسبت" در زبان فارسی کاربردهای متعددی دارد و میتواند به معانی و معانی مختلفی در جملات وارد شود. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میشود: معنی و کاربرد: نحوه به کارگیری: قواعد نگارشی: نقش در جمله: با رعایت نکات فوق میتوانید از کلمه "نسبت" به درستی در نوشتار و گفتار فارسی استفاده کنید.
قرابت به رحم و پيوستگي به نکاح
1- انتساب، خويشاوندي، خويشي، قرابت
2- تناسب، رابطه
3- اتصال، ارتباط، پيوستگي
proportion, ratio, relation, relationship, respect, bearing, scale, kinship, blood, cognation, connexion, rapport, connection, format
نسبة، حصة، تناسب، التناسب، حجم، قدر، نسبة مئوية، مقدار، درجة، بعد، حصص، ناسب، جعل الأجزاء متناسقة، جعل الأجزاء متناسبة، تكافئ، حَجم
oran
rapport
verhältnis
relación
rapporto
مقدار، قسمت، قیاس، قرینه، ضریب، نسبیت، نسبت معین و ثابت، ضرب کننده، وابستگی، مناسبت، خویشاوند، خویشاوندی، احترام، حرمت، حیث، عزت، یاتاقان، جهت، بردباری، سلوک، طاقت، مقیاس، اندازه، ترازو، معیار، پوسته، قوم و خویشی، خویشی، بستگی، خون، نژاد، مزاج، نیرو، قرابت فطری، پیوستگی، توافق، ربط، پیوند، قالب، قطع، اندازه شکل، هیئت، نسب