نگریستن
license
98
1667
100
معنی کلمه نگریستن
معنی واژه نگریستن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | تماشا كردن، ديدن، مشاهده كردن، نظاره كردن، نظر كردن، نظر كردن، نگاه كردن | ||
انگلیسی | look, regard, glance | ||
عربی | نظرة، مظهر، تعبير، بحث، نظر، راقب، حدق، نظر بتركيز، ينظر | ||
مرتبط | نگاه کردن، دیدن، پاییدن، چشم را بکار بردن، وانمود کردن، ملاحظه کردن، اعتناء کردن به، برانداز کردن، نگاه مختصر کردن، نظر اجمالی کردن، خراشیدن، به یک نظر دیدن، گریستن | ||
واژه | نگریستن | ||
معادل ابجد | 790 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
تلفظ | negaristan | ||
ترکیب | (مصدر لازم) [پهلوی: nikīrīstan] ‹نگرستن› | ||
مختصات | (نِ گَ تَ) (مص م .) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی نگریستن | ||
پخش صوت |
ديدن، نگاه کردن
تماشا كردن، ديدن، مشاهده كردن، نظاره كردن، نظر كردن، نظر كردن، نگاه كردن
look, regard, glance
نظرة، مظهر، تعبير، بحث، نظر، راقب، حدق، نظر بتركيز، ينظر
نگاه کردن، دیدن، پاییدن، چشم را بکار بردن، وانمود کردن، ملاحظه کردن، اعتناء کردن به، برانداز کردن، نگاه مختصر کردن، نظر اجمالی کردن، خراشیدن، به یک نظر دیدن، گریستن