ورم
licenseمعنی کلمه ورم
معنی واژه ورم
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | آماس، آماه، باد، برآمدگي، پف، پيله، تورم، دمل، نفخ | ||
انگلیسی | swelling, edema, bunny, dropsy, tumor, bulge, tumefaction, tumescence, welt, turgidity, botch, node, tumidity, tympany, tumour | ||
عربی | تورم، انتفاخ، ورم، ضخامة، منتفخ، متزايد، متورم، متعجرف، متكبر، مفعم بالغرور، رنان، متسم بالأبهة، محني | ||
ترکی | şişme | ||
فرانسوی | gonflement | ||
آلمانی | schwellung | ||
اسپانیایی | hinchazón | ||
ایتالیایی | rigonfiamento | ||
مرتبط | خیز، سام، اماس، اسم حیوان دست اموز، استسقاء، تومور، غده، دشبل، بر امدگی، تحدب، صعود، شکم، بالارفتگی، حالت تورم، نوار، حاشیه چرمی دور چیزی، لبه، نوار باریک، تاول، طمطراق، بادکردگی، سرهم بندی، وصله و پینه بدنما، کار سرهم بندی، گره، اشکال، دشواری، گزافه گویی، غرور، مبالغه، صدای سنگین، ور | ||
واژه | ورم | ||
معادل ابجد | 246 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | varam | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی، جمع: اَورام] (پزشکی) [قدیمی] | ||
مختصات | (وَ رَ) [ ع . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | varam | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی ورم | ||
پخش صوت |
آماس،
ماده اي که در اندرون جرم عضو توليد و سبب افزايش
حجم عضو بشکلي خارج از حد طبيعي شود
آماس، آماه، باد، برآمدگي، پف، پيله، تورم، دمل، نفخ
swelling, edema, bunny, dropsy, tumor, bulge, tumefaction, tumescence, welt, turgidity, botch, node, tumidity, tympany, tumour
تورم، انتفاخ، ورم، ضخامة، منتفخ، متزايد، متورم، متعجرف، متكبر، مفعم بالغرور، رنان، متسم بالأبهة، محني
şişme
gonflement
schwellung
hinchazón
rigonfiamento
خیز، سام، اماس، اسم حیوان دست اموز، استسقاء، تومور، غده، دشبل، بر امدگی، تحدب، صعود، شکم، بالارفتگی، حالت تورم، نوار، حاشیه چرمی دور چیزی، لبه، نوار باریک، تاول، طمطراق، بادکردگی، سرهم بندی، وصله و پینه بدنما، کار سرهم بندی، گره، اشکال، دشواری، گزافه گویی، غرور، مبالغه، صدای سنگین، ور