ولی
licenseمعنی کلمه ولی
معنی واژه ولی
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- سرپرست، قيم، كفيل، وصي 2- مرشد 3- دوست | ||
انگلیسی | but, yet, though | ||
عربی | لكن | ||
ترکی | ancak | ||
فرانسوی | mais | ||
آلمانی | aber | ||
اسپانیایی | pero | ||
ایتالیایی | ma | ||
مرتبط | اما، لیکن، مگر، اگر چه، گرچه، ولو، هر چند با اینکه، ول | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "ولی" در زبان فارسی به عنوان حرف ربط و قید برای بیان تضاد یا استثناء به کار میرود. در زیر برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه آورده شده است:
با رعایت این نکات، میتوان بهدرستی و به صورت اصولی از کلمه "ولی" در نگارش فارسی استفاده کرد. | ||
واژه | ولی | ||
معادل ابجد | 46 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | vali | ||
نقش دستوری | حرف ربط | ||
ترکیب | (حرف) [مٲخوذ از عربی، مخففِ ولیکن] | ||
مختصات | (وَ) [ ع . ] (حر رب .) | ||
آواشناسی | vali | ||
الگوی تکیه | SW | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی ولی | ||
پخش صوت |
ولي در فارسي - 1 دوست يار کلمه "ولی" در زبان فارسی به عنوان حرف ربط و قید برای بیان تضاد یا استثناء به کار میرود. در زیر برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه آورده شده است: محل قرارگیری: "ولی" معمولاً در جملات بعد از جملهای که میخواهیم آن را نقض کنیم یا تضاد را بیان کنیم، قرار میگیرد. برای مثال: فاصلهگذاری: معمولا "ولی" به حرف پس از خود هیچ فاصلهای نمیگیرد. به عنوان مثال: «بلی، ولی ...» اشتباه است و باید به این صورت باشد: «بلی،ولی...». استفاده در جملات شرطی: "ولی" میتواند در جملات شرطی نیز استفاده شود، بهعنوان مثال: تنوع در معنی: "ولی" به غیر از بیان تضاد، میتواند به معنای "اما" و "لیکن" نیز به کار برود که تفاوت چندانی در مورد استفاده ندارد. توجه به لحن و مفهوم: در نوشتار غیررسمی، میتوانید "ولی" را با لحنها و معانی مختلف به کار ببرید، اما در نوشتار رسمی باید دقت بیشتری به مفهوم و سیاق کلام داشته باشید. با رعایت این نکات، میتوان بهدرستی و به صورت اصولی از کلمه "ولی" در نگارش فارسی استفاده کرد.
ياريگر - 2 خاوند دارنده - 3 سرپرست
کارگزار پيشکار کس (کردي)
انگليسي دره
اين واژه در معين بر گرفته
از و لکن تازي دانسته شده ولي
پارسي است برابر ولکن تازي بلام
(گويش کردي مهاباد)
1- سرپرست، قيم، كفيل، وصي
2- مرشد
3- دوست
but, yet, though
لكن
ancak
mais
aber
pero
ma
اما، لیکن، مگر، اگر چه، گرچه، ولو، هر چند با اینکه، ول