بار افتاده
licenseمعنی کلمه بار افتاده
معنی واژه بار افتاده
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | falling | ||
عربی | هبوط، سقوط، انحدار، عشق، تخاصم | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "بار افتاده" در زبان فارسی به معنای "باری که از جایی افتاده است" یا "باری که روی زمین قرار دارد" استفاده میشود. در نگارش و استفاده از این عبارت، باید به چند نکته توجه کرد: ۱. جدا نوشتن: این دو واژه باید جدا نوشته شوند: "بار" و "افتاده". ۲. نگارش صحیح: در نوشتن این عبارت، توجه به فعل "افتاده" که از مصدر "افتادن" گرفته شده است، اهمیت دارد. در جملهبندی، میتوان به عنوان صفت یا قید از آن استفاده کرد. ۳. تنوع در کاربرد: "بار افتاده" میتواند در جملات توصیفی یا توجیهی استفاده شود. به عنوان مثال:
۴. استفاده در متنهای ادبی: این عبارت میتواند به عنوان استعاره یا نماد در متون ادبی نیز به کار رود. به عنوان مثال، میتوان به تنهایی و مشکلات اشاره کرد و به شکل تصویری از "بار افتاده" استفاده کرد. به طور کلی، "بار افتاده" عبارت ساده و قابل استفادهای است که در زمینههای مختلف متنی میتوان به کار برد. | ||
واژه | بار افتاده | ||
معادل ابجد | 694 | ||
تعداد حروف | 9 | ||
نوع | اسم صفت | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی بار افتاده | ||
پخش صوت |
- 1 چارپايي که بارش از کلمه "بار افتاده" در زبان فارسی به معنای "باری که از جایی افتاده است" یا "باری که روی زمین قرار دارد" استفاده میشود. در نگارش و استفاده از این عبارت، باید به چند نکته توجه کرد: ۱. جدا نوشتن: این دو واژه باید جدا نوشته شوند: "بار" و "افتاده". ۲. نگارش صحیح: در نوشتن این عبارت، توجه به فعل "افتاده" که از مصدر "افتادن" گرفته شده است، اهمیت دارد. در جملهبندی، میتوان به عنوان صفت یا قید از آن استفاده کرد. ۳. تنوع در کاربرد: "بار افتاده" میتواند در جملات توصیفی یا توجیهی استفاده شود. به عنوان مثال: ۴. استفاده در متنهای ادبی: این عبارت میتواند به عنوان استعاره یا نماد در متون ادبی نیز به کار رود. به عنوان مثال، میتوان به تنهایی و مشکلات اشاره کرد و به شکل تصویری از "بار افتاده" استفاده کرد. به طور کلی، "بار افتاده" عبارت ساده و قابل استفادهای است که در زمینههای مختلف متنی میتوان به کار برد.
پشتش افتاده باشد . - 2 صاحب باري که
بارش از پشت حيوان بارکش سقوط کرده باشد .
- 3 وامانده از راه .
falling
هبوط، سقوط، انحدار، عشق، تخاصم