باقی
licenseمعنی کلمه باقی
معنی واژه باقی
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | اسم، باقيمانده، بازمانده، مانده، موجود، بقيه، تتمه، مابهالتفاوت، ابدي، پايا، پايدار، پاينده، دايم، مانا، ناميرا، حي، زنده ، برقرار، مستدام هميشگي ، ديگر، ساير | ||
متضاد | فاني مرده، ميت فاني 1- ديگر، ساير | ||
انگلیسی | rest,remains,remainder,leftovers,leavings,gleanings,residuum | ||
عربی | بقية، راحة، استراحة، الاستراحة، مسند، سكون، نوم، إجازة، رقاد، طمأنينة، متكأ، دعم، رويحة، معسكر الراحة، وقوف في منتصف بيت الشعر، بقي، توقف، أزال، استراح، استند، استجم، علق، علق الجلسات، طمأن، هدأ، علق آماله على | ||
ترکی | dinlenmek | ||
فرانسوی | repos | ||
آلمانی | ausruhen | ||
اسپانیایی | descansar | ||
ایتالیایی | riposo | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) واژه "باقی" در زبان فارسی به معنای "مانده" یا "باقیمانده" است و در متون مختلف کاربردهای گوناگونی دارد. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی و دستوری مربوط به این کلمه اشاره میشود:
با توجه به این نکات، میتوانید کلمه "باقی" را بهدرستی در جملات و متون خود به کار ببرید. | ||
واژه | باقی | ||
معادل ابجد | 113 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | bāqi | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (صفت) [عربی] | ||
مختصات | (ص .) | ||
آواشناسی | bAqi | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی باقی | ||
پخش صوت |
ثبات، با ثبات، دائم، برقرار، هميشه ، استوار، واژه "باقی" در زبان فارسی به معنای "مانده" یا "باقیمانده" است و در متون مختلف کاربردهای گوناگونی دارد. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی و دستوری مربوط به این کلمه اشاره میشود: هجی و نگارش: جنس و نوع: مکانیسم ترکیب: کاربرد در جملات: نکات نگارشی: با توجه به این نکات، میتوانید کلمه "باقی" را بهدرستی در جملات و متون خود به کار ببرید.
جاويدان
اسم، باقيمانده، بازمانده، مانده، موجود، بقيه، تتمه، مابهالتفاوت، ابدي، پايا، پايدار، پاينده، دايم، مانا، ناميرا، حي، زنده ، برقرار، مستدام هميشگي ، ديگر، ساير
فاني مرده، ميت فاني
1- ديگر، ساير
rest,remains,remainder,leftovers,leavings,gleanings,residuum
بقية، راحة، استراحة، الاستراحة، مسند، سكون، نوم، إجازة، رقاد، طمأنينة، متكأ، دعم، رويحة، معسكر الراحة، وقوف في منتصف بيت الشعر، بقي، توقف، أزال، استراح، استند، استجم، علق، علق الجلسات، طمأن، هدأ، علق آماله على
dinlenmek
repos
ausruhen
descansar
riposo