بایر
licenseمعنی کلمه بایر
معنی واژه بایر
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1-اسم 2- كوير، لميزرع، موات، نامزروع، هامون 3- خراب، نامسكون، ويران، ويرانه | ||
متضاد | آباد، داير، معمور | ||
انگلیسی | arid,sterile,incult | ||
عربی | جاف، قاحل، غير مشوق أو ممتع، مجدب، قاحلة | ||
ترکی | çorak | ||
فرانسوی | dénudé | ||
آلمانی | unfruchtbar | ||
اسپانیایی | estéril | ||
ایتالیایی | sterile | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "بایر" به معنای "خالی" یا "عاری از زندگی و نشاط" است و بهطور معمول در زبان فارسی به این شکل استفاده میشود. در ادامه به برخی از قواعد نگارشی و استفاده از این کلمه اشاره میشود:
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "بایر" بهگونهای صحیح و مؤثر استفاده کنید. | ||
واژه | بایر | ||
معادل ابجد | 213 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | bāyer | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [عربی: بائر، مقابلِ دائر] | ||
مختصات | (یِ) [ ع . بائر ] (ص .) | ||
آواشناسی | bAyer | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی بایر | ||
پخش صوت |
زمين خراب،نا مزروع،خاک مرده ،ويران،بي بنا، کلمه "بایر" به معنای "خالی" یا "عاری از زندگی و نشاط" است و بهطور معمول در زبان فارسی به این شکل استفاده میشود. در ادامه به برخی از قواعد نگارشی و استفاده از این کلمه اشاره میشود: نوشتن با حروف فارسی: کلمه "بایر" باید با حروف فارسی نوشته شود و از نگارش دیگری (بهویژه با حروف لاتین) خودداری گردد. استفاده در جمله: برای استفاده از کلمه "بایر" در جملات، باید توجه داشت که این کلمه معمولاً در توصیف مکانها یا اشیاء به کار میرود. بهعنوان مثال: "این زمین بایر و غیرقابل استفاده است." قید زمان و مکان: در برخی مواقع، ممکن است لازم باشد قیدهایی مانند زمان و مکان را به جمله اضافه کنید تا مفهوم واضحتر شود. بهعنوان مثال: "در تابستان، باغ بایر بهخاطر گرما و کمآبی به این حالت درآمده است." توجه به علائم نگارشی: در پایان جملات، باید از علائم نگارشی صحیح (نقطه، ویرگول و ...) استفاده کنید. بهعنوان مثال: "بیابانها معمولاً بایر هستند; زندگی در آنجا دشوار است." با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "بایر" بهگونهای صحیح و مؤثر استفاده کنید.
بي زرع وکشت
1-اسم
2- كوير، لميزرع، موات، نامزروع، هامون
3- خراب، نامسكون، ويران، ويرانه
آباد، داير، معمور
arid,sterile,incult
جاف، قاحل، غير مشوق أو ممتع، مجدب، قاحلة
çorak
dénudé
unfruchtbar
estéril
sterile