بذر
licenseمعنی کلمه بذر
معنی واژه بذر
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | برز، تخم، دانه، هسته | ||
متضاد | بر، ثمر، ميوه | ||
انگلیسی | seed, spawn, spore, sperm | ||
عربی | بذرة، نسل، ذرية، بزرة، أصل، حب، مذي، زرع، نثر البزور، وزع، نظم، نزع الحب، شيخ، فقد النضارة، بزري، محتو بزورا | ||
ترکی | tohum | ||
فرانسوی | graine | ||
آلمانی | samen | ||
اسپانیایی | semilla | ||
ایتالیایی | seme | ||
مرتبط | ذریه، تخم اوری، بازیکن سابقهدار، تخم ماهی، اشپل، هاگ، تخم میکروب، تخم قارچ، نطفه، منی، منی دانه | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "بذر" در زبان فارسی به معنای دانه، نطفه یا ابتداییترین مرحله برای رشد یک گیاه است. در زیر به برخی از قواعد نوشتاری و نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
اگر سوالات دیگری در مورد نحوه استفاده یا معنی کلمه "بذر" دارید، خوشحال میشوم که کمک کنم! | ||
واژه | بذر | ||
معادل ابجد | 902 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | bazr | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی، جمع: بُذُور] (کشاورزی) | ||
مختصات | (بَ) [ ع . ] ( اِ.) | ||
آواشناسی | bazr | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی بذر | ||
پخش صوت |
دانه ،تخم کلمه "بذر" در زبان فارسی به معنای دانه، نطفه یا ابتداییترین مرحله برای رشد یک گیاه است. در زیر به برخی از قواعد نوشتاری و نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم: نوشتار صحیح: کلمه "بذر" با حرف "ب" آغاز میشود و حرفهای "ذ" و "ر" به ترتیب در ادامه آمدهاند. این کلمه همیشه به صورت "بذر" نوشته میشود و از نگارش دیگر اشکال (مانند "بذز") خودداری شود. جمع: جمع "بذر" به صورت "بذرها" یا "بذرها" (بسته به نحوه استفاده در جمله) است. نوع کلمه: "بذر" اسم است و میتواند به عنوان فاعل یا مفعول در جملات استفاده شود. قید و صفت: "بذر" میتواند با صفات مختلف توصیف شود، مثلاً "بذر سالم"، "بذر باغی"، و غیره. استفاده در اصطلاحات: "بذر" در اصطلاحات خاصی نیز به کار میرود، مانند "بذر افکار"، "بذر دوستی" و غیره که این موارد نشاندهنده مفهوم نمادین یا استعاری آن است. اگر سوالات دیگری در مورد نحوه استفاده یا معنی کلمه "بذر" دارید، خوشحال میشوم که کمک کنم!
برز، تخم، دانه، هسته
بر، ثمر، ميوه
seed, spawn, spore, sperm
بذرة، نسل، ذرية، بزرة، أصل، حب، مذي، زرع، نثر البزور، وزع، نظم، نزع الحب، شيخ، فقد النضارة، بزري، محتو بزورا
tohum
graine
samen
semilla
seme
ذریه، تخم اوری، بازیکن سابقهدار، تخم ماهی، اشپل، هاگ، تخم میکروب، تخم قارچ، نطفه، منی، منی دانه