برباد
licenseمعنی کلمه برباد
معنی واژه برباد
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | break | ||
عربی | كسر، فاصل، قطع، تكسر، تقطع، فصل، خرق، إستبدل قطع النقد، جرح، سحق، حطم، اقتحم، أوقف، ترك، انتهك، نقض، شق طريقه، فر من، جزأ، فرق الشمل، دحض، روض، أضعف، أرهق، فلس، نزل رتبته، كسر إضرابا، تفوق، عود، خفض السعر، وضع حدا، قطع الصمت، شق سطح كذا، نصحه، فضى بمكنون صدره، أذاع، غير إتجاه شىء ما، انفجر، وقعه في الأفلاس، حطم إنسان، استراحة، فرصة، راحة قصيرة، التغير، فجوة، انطلاق، اندفاع، انبلاج، أفسي، ثعرة، محاولة هرب، البياض فراغ بين فقرتين، إنقطاع متعمد في التليفزيون، تغير ملحوظ في الطريقة، بلغ، علامة الحذف هي ثلاث نقاط، فترة راحة | ||
ترکی | harap | ||
فرانسوی | ruiné | ||
آلمانی | ruiniert | ||
اسپانیایی | arruinado | ||
ایتالیایی | rovinato | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "برباد" در زبان فارسی به معنای از دست رفتن یا نابود شدن است. این کلمه معمولاً در ترکیبهایی مانند "عشق برباد" یا "امید برباد" استفاده میشود. در اینجا به برخی از قواعد نگارشی و دستور زبانی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
اگر سوال خاصی در مورد کاربرد یا معنای این کلمه دارید، خوشحال میشوم کمک کنم. | ||
واژه | برباد | ||
معادل ابجد | 209 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | barbād | ||
نقش دستوری | قید | ||
ترکیب | (صفت) [مجاز] | ||
آواشناسی | barbAd | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی برباد | ||
پخش صوت |
نيست ونابود ،بي فايده شدن کلمه "برباد" در زبان فارسی به معنای از دست رفتن یا نابود شدن است. این کلمه معمولاً در ترکیبهایی مانند "عشق برباد" یا "امید برباد" استفاده میشود. در اینجا به برخی از قواعد نگارشی و دستور زبانی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم: نوشتار صحیح: کلمه "برباد" باید به همین شکل نوشته شود و از هرگونه تغییر در شکل آن پرهیز شود. نقطهگذاری: هنگامی که "برباد" در جملهای به کار میرود، باید از نقطهگذاری مناسب پیروی کرد. مثلاً: "امید من برباد رفت." ترکیبهای وصفی و قید: به راحتی میتوان کلمه "برباد" را با دیگر واژهها ترکیب کرد. برای مثال: "عشق برباد"، "زندگی برباد". جملهسازی: میتوان از "برباد" در جملات مختلف استفاده کرد. به عنوان مثال: "تمام تلاشهایم برباد رفت." اگر سوال خاصی در مورد کاربرد یا معنای این کلمه دارید، خوشحال میشوم کمک کنم.
break
كسر، فاصل، قطع، تكسر، تقطع، فصل، خرق، إستبدل قطع النقد، جرح، سحق، حطم، اقتحم، أوقف، ترك، انتهك، نقض، شق طريقه، فر من، جزأ، فرق الشمل، دحض، روض، أضعف، أرهق، فلس، نزل رتبته، كسر إضرابا، تفوق، عود، خفض السعر، وضع حدا، قطع الصمت، شق سطح كذا، نصحه، فضى بمكنون صدره، أذاع، غير إتجاه شىء ما، انفجر، وقعه في الأفلاس، حطم إنسان، استراحة، فرصة، راحة قصيرة، التغير، فجوة، انطلاق، اندفاع، انبلاج، أفسي، ثعرة، محاولة هرب، البياض فراغ بين فقرتين، إنقطاع متعمد في التليفزيون، تغير ملحوظ في الطريقة، بلغ، علامة الحذف هي ثلاث نقاط، فترة راحة
harap
ruiné
ruiniert
arruinado
rovinato