آغاز کردن
license
98
1667
100
معنی کلمه آغاز کردن
معنی واژه آغاز کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | inchoate, begin, commence, inaugurate, incept, initial, initiate, set, sparkplug, tee off, start-up | ||
عربی | مبتدئ، غير منجز، غير مكتمل، ناقص، choinate | ||
مرتبط | اغاز کردن، بنیاد نهادن، شروع کردن، اغاز نهادن، اغاز شدن، پرداختن، گشودن، افتتاح کردن، بر پا کردن، براه انداختن، دایر کردن، در خود گرفتن، در اغاز قرار دادن، پاراف کردن، وارد کردن، ابتکار کردن، تازه وارد کردن، نخستین قدم را برداشتن، قرار دادن، قرار گرفته، نشاندن، نصب کردن، غروب کردن، گذاردن، بانی شدن، محکم زدن | ||
واژه | آغاز کردن | ||
معادل ابجد | 1283 | ||
تعداد حروف | 8 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی آغاز کردن | ||
پخش صوت |
ابتداء،بنياد کردن
inchoate, begin, commence, inaugurate, incept, initial, initiate, set, sparkplug, tee off, start-up
مبتدئ، غير منجز، غير مكتمل، ناقص، choinate
اغاز کردن، بنیاد نهادن، شروع کردن، اغاز نهادن، اغاز شدن، پرداختن، گشودن، افتتاح کردن، بر پا کردن، براه انداختن، دایر کردن، در خود گرفتن، در اغاز قرار دادن، پاراف کردن، وارد کردن، ابتکار کردن، تازه وارد کردن، نخستین قدم را برداشتن، قرار دادن، قرار گرفته، نشاندن، نصب کردن، غروب کردن، گذاردن، بانی شدن، محکم زدن