بنی
licenseمعنی کلمه بنی
معنی واژه بنی
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | root, bottom, basement, benny | ||
عربی | جذر، جذور، أصل، مصدر، جوهر، شىء أساسي، عرق أصل، ينبوع، تأصل، رسخ، استأصل، اقتلع، نقب، شجع، هتف، اجتث، قلع | ||
ترکی | benny | ||
فرانسوی | benny | ||
آلمانی | benny | ||
اسپانیایی | benny | ||
ایتالیایی | benny | ||
مرتبط | ریشه، پایه، اصل، عنصر، بنیاد، پایین، زیر، ته، کف، پا، کشتی، زیر زمین، سرداب، سردابه، طبقه زیر، بن | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "بنی" در زبان فارسی به صورتهای مختلفی مورد استفاده قرار میگیرد و میتواند معنای مختلفی داشته باشد. در اینجا نکاتی درباره قواعد نگارشی و استفاده از این کلمه ارائه میشود:
با رعایت این نکات، میتوانید در استفاده از کلمه "بنی" در متون خود دقت بیشتری داشته باشید. | ||
واژه | بنی | ||
معادل ابجد | 62 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | bani | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی، جمعِِ ابن] [قدیمی] | ||
آواشناسی | bani | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی بنی | ||
پخش صوت |
فرزندان، پسران کلمه "بنی" در زبان فارسی به صورتهای مختلفی مورد استفاده قرار میگیرد و میتواند معنای مختلفی داشته باشد. در اینجا نکاتی درباره قواعد نگارشی و استفاده از این کلمه ارائه میشود: نوشتن کلمه: کلمه "بنی"، در فارسی، به صورت "بنی" نوشته میشود. به عنوان مثال، در متون رسمی و ادبی، بهتر است از نوشتن آن به صورتهای غیررسمی یا محاورهای خودداری شود. معنا و کاربرد: "بنی" غالباً در زمینههای دینی و تاریخی به کار میرود، مانند نام برخی خاندانها یا در ترکیبهایی چون "بنیامیه" و "بنیهاشم". تطابق با قواعد صرف و نحو: کلمه "بنی" معمولاً به صورت مستقل به کار نمیرود بلکه در ترکیب با دیگر واژهها استفاده میشود. به عنوان مثال در "بنیامیه"، به عنوان جزء اسم خاص. توجه به علامتگذاری: اگر "بنی" در جملهای قرار گیرد که نیاز به ترکیب با سایر عناصر دارد، باید به نشانهها و ترتیب کلمات توجه کرد. مثلاً: با رعایت این نکات، میتوانید در استفاده از کلمه "بنی" در متون خود دقت بیشتری داشته باشید.
root, bottom, basement, benny
جذر، جذور، أصل، مصدر، جوهر، شىء أساسي، عرق أصل، ينبوع، تأصل، رسخ، استأصل، اقتلع، نقب، شجع، هتف، اجتث، قلع
benny
benny
benny
benny
benny
ریشه، پایه، اصل، عنصر، بنیاد، پایین، زیر، ته، کف، پا، کشتی، زیر زمین، سرداب، سردابه، طبقه زیر، بن