بوی
licenseمعنی کلمه بوی
معنی واژه بوی
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | آرزو، امل | ||
انگلیسی | smell, odor, scent, aroma, savor, redolence, whiff, odour, savour, the smell | ||
عربی | رائحة، شم، حاسة الشم، رائحة كريهة، رائحة نتنة، قص الأثر بحاسة الشم، اشتم، إكتشف بحاسة الشم، تفوح منه رائحة عفنة | ||
ترکی | koku | ||
فرانسوی | l'odeur | ||
آلمانی | der geruch | ||
اسپانیایی | el olor | ||
ایتالیایی | l'odore | ||
مرتبط | بو، بویایی، استشمام، رایحه، شامه، بوکشی، عطر و بوی، عطر، طعم، شهرت، خوشبویی، پی، ادراک، مادهء عطری، بوی خوش عطر، مزه، حس ذائقه، نفخه، باد، دود، وزش، پف | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "بوی" در زبان فارسی به معنی عطر یا رایحه است و در جملهها و متون به شکلهای مختلفی به کار میرود. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
با رعایت این نکات، میتوانید در استفاده از کلمه "بوی" در جملات و متنهای خود دقت بیشتری داشته باشید. | ||
واژه | بوی | ||
معادل ابجد | 18 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
نقش دستوری | اسم | ||
آواشناسی | buy | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی بوی | ||
پخش صوت |
عطريات، چيزهاي معطر کلمه "بوی" در زبان فارسی به معنی عطر یا رایحه است و در جملهها و متون به شکلهای مختلفی به کار میرود. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم: استفاده در جمله: "بوی" معمولاً بهعنوان اسم در جملات استفاده میشود. بهعنوان مثال: تلفظ و نوشتار: در نوشتار، مهم است که کلمه به درستی و بدون اشکال املایی نوشته شود. "بوی" بهصورت "بوی" نوشته میشود و نباید به شکلهای دیگر مثل "بوی" یا "بوی" اشتباه گرفته شود. ترکیب با صفت: "بوی" میتواند با صفات مختلف ترکیب شود: تعدد و جمعسازی: در فارسی، جمع "بوی" بهصورت "بوها" یا "بویها" بیان میشود: حروف اضافه: هنگام استفاده از "بوی"، به حروف اضافه دقت کنید. مثلاً: با رعایت این نکات، میتوانید در استفاده از کلمه "بوی" در جملات و متنهای خود دقت بیشتری داشته باشید.
آرزو، امل
smell, odor, scent, aroma, savor, redolence, whiff, odour, savour, the smell
رائحة، شم، حاسة الشم، رائحة كريهة، رائحة نتنة، قص الأثر بحاسة الشم، اشتم، إكتشف بحاسة الشم، تفوح منه رائحة عفنة
koku
l'odeur
der geruch
el olor
l'odore
بو، بویایی، استشمام، رایحه، شامه، بوکشی، عطر و بوی، عطر، طعم، شهرت، خوشبویی، پی، ادراک، مادهء عطری، بوی خوش عطر، مزه، حس ذائقه، نفخه، باد، دود، وزش، پف