بی حاصل
licenseمعنی کلمه بی حاصل
معنی واژه بی حاصل
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | barren, ungainly, unfruitful, infertile, lean | ||
عربی | قاحل، عاقر، عقيم، عاطل عن، فارغ، غير مثمر، غير جذاب، مجدب، متبلد العقل، محروم من، جرداء | ||
مرتبط | بی ثمر، نازا، خشک، سترون، عقیم، زشت، بدون سود، زمخت و غیرجذاب، بی لطف، ناازموده، بیهوده، بی بار، غیر حاصلخیز، لاغر، ضعیف، اندک، کم سود، نحیف | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "بی حاصل" در زبان فارسی به معنای بدون نتیجه یا فاقد فایده است. در نوشتار و بهکارگیری این واژه، رعایت چند نکته نگارشی و گرامری مهم است:
رعایت این نکات میتواند به درک بهتر و نگارش صحیحتر این کلمه کمک کند. | ||
واژه | بی حاصل | ||
معادل ابجد | 141 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی بی حاصل | ||
پخش صوت |
بيفايده ، بي نفع کلمه "بی حاصل" در زبان فارسی به معنای بدون نتیجه یا فاقد فایده است. در نوشتار و بهکارگیری این واژه، رعایت چند نکته نگارشی و گرامری مهم است: نوشتار صحیح: "بی حاصل" با فاصله نوشته میشود. این ترکیب از دو واژه "بی" (معنی منفیساز) و "حاصل" (به معنای نتیجه یا فایده) تشکیل شده است. تلفظ: در گفتار و نوشتار رسمی، این کلمه باید به صورت صحیح تلفظ شود و بهویژه در متونی که نیاز به دقت بیشتری دارند، باید به این نکته توجه داشت. صفت و مفعول: "بی حاصل" معمولاً به عنوان صفت به کار میرود و میتواند به تنهایی یا در کنار اسم استفاده شود. به عنوان مثال: "کارهای بی حاصل". توجه به زمینه: هنگام استفاده از "بی حاصل"، باید به زمینهای که در آن کلمه به کار میرود توجه شود. این واژه معمولاً در متون ادبی یا گفتوگوهای فلسفی و انتقادی به کار میرود. رعایت این نکات میتواند به درک بهتر و نگارش صحیحتر این کلمه کمک کند.
barren, ungainly, unfruitful, infertile, lean
قاحل، عاقر، عقيم، عاطل عن، فارغ، غير مثمر، غير جذاب، مجدب، متبلد العقل، محروم من، جرداء
بی ثمر، نازا، خشک، سترون، عقیم، زشت، بدون سود، زمخت و غیرجذاب، بی لطف، ناازموده، بیهوده، بی بار، غیر حاصلخیز، لاغر، ضعیف، اندک، کم سود، نحیف