بی حاصل
license
98
1667
100
معنی کلمه بی حاصل
معنی واژه بی حاصل
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | barren, ungainly, unfruitful, infertile, lean | ||
عربی | قاحل، عاقر، عقيم، عاطل عن، فارغ، غير مثمر، غير جذاب، مجدب، متبلد العقل، محروم من، جرداء | ||
مرتبط | بی ثمر، نازا، خشک، سترون، عقیم، زشت، بدون سود، زمخت و غیرجذاب، بی لطف، ناازموده، بیهوده، بی بار، غیر حاصلخیز، لاغر، ضعیف، اندک، کم سود، نحیف | ||
واژه | بی حاصل | ||
معادل ابجد | 141 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی بی حاصل | ||
پخش صوت |
بيفايده ، بي نفع
barren, ungainly, unfruitful, infertile, lean
قاحل، عاقر، عقيم، عاطل عن، فارغ، غير مثمر، غير جذاب، مجدب، متبلد العقل، محروم من، جرداء
بی ثمر، نازا، خشک، سترون، عقیم، زشت، بدون سود، زمخت و غیرجذاب، بی لطف، ناازموده، بیهوده، بی بار، غیر حاصلخیز، لاغر، ضعیف، اندک، کم سود، نحیف