حاصل
licenseمعنی کلمه حاصل
معنی واژه حاصل
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- بازده، برآيند، ثمر، ثمره، راندمان، عملكرد، ماحصل، محصول، مولود، نتيجه 2- بار، برداشت، ثمر، ميوه 3- بهره، سود، درآمد، فايده، نفع | ||
متضاد | ضرر، زيان 1- خلاصه، مختصر 2- القصه | ||
انگلیسی | yield, harvest, outcome, result, resultant, product, outgrowth, upshot, growth, perquisite, heir, fruitage, resume, the result | ||
عربی | محصول، الإنتاجية، دخل، مدى القدرة على الإنتاج، غل، أدخل، خضع، وهب، أثمر، تنازل، سلم الروح، تخلى، كان دون غيره جودة، خلى مكانه ل، أَثْمَر | ||
ترکی | sonuç | ||
فرانسوی | résultat | ||
آلمانی | ergebnis | ||
اسپانیایی | resultado | ||
ایتالیایی | risultato | ||
مرتبط | بازده، محصول، سودمندی، خرمن، هنگام درو، وقت خرمن، نتیجه، عاقبت، پی امد، بر امد، اثر، دست اورد، بردار، حاصلضرب، فرااورده، مجموع یا حاصل ضرب، دارای برامدگی، گوشت زیادی، بر امدگی، اخرین شماره، سرانجام، خلاصه، رشد، افزایش، پیشرفت، ترقی، چیز اکتسابی، عایدی اکتسابی، عایدی اضافه برحقوق، میرای بر، اری بر، میوه جات، میوه، خلاصه تجربیات، چکیده کلام | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "حاصل" در زبان فارسی به معنای نتیجه یا آنچه از فعالیتی به دست میآید، به کار میرود. در زمینه قواعد و نگارش، نکات زیر مربوط به این کلمه و استفادههای آن است:
با توجه به این نکات، میتوان به درستی و به طرز مؤثری از کلمه "حاصل" در جملات فارسی بهره برد. | ||
واژه | حاصل | ||
معادل ابجد | 129 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | hāsel | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (صفت) [عربی] | ||
مختصات | (ص ) [ ع . ] (اِفا.) | ||
آواشناسی | hAsel | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی حاصل | ||
پخش صوت |
بدست آمده ، تنيجه ، بار، ثمر، ميوه ، محصول کلمه "حاصل" در زبان فارسی به معنای نتیجه یا آنچه از فعالیتی به دست میآید، به کار میرود. در زمینه قواعد و نگارش، نکات زیر مربوط به این کلمه و استفادههای آن است: معنی و کاربرد: جنس و تعداد: کاربرد در جملات: قید و صفت: نشانههای نگارشی: با توجه به این نکات، میتوان به درستی و به طرز مؤثری از کلمه "حاصل" در جملات فارسی بهره برد.
1- بازده، برآيند، ثمر، ثمره، راندمان، عملكرد، ماحصل، محصول، مولود، نتيجه
2- بار، برداشت، ثمر، ميوه
3- بهره، سود، درآمد، فايده، نفع
ضرر، زيان
1- خلاصه، مختصر
2- القصه
yield, harvest, outcome, result, resultant, product, outgrowth, upshot, growth, perquisite, heir, fruitage, resume, the result
محصول، الإنتاجية، دخل، مدى القدرة على الإنتاج، غل، أدخل، خضع، وهب، أثمر، تنازل، سلم الروح، تخلى، كان دون غيره جودة، خلى مكانه ل، أَثْمَر
sonuç
résultat
ergebnis
resultado
risultato
بازده، محصول، سودمندی، خرمن، هنگام درو، وقت خرمن، نتیجه، عاقبت، پی امد، بر امد، اثر، دست اورد، بردار، حاصلضرب، فرااورده، مجموع یا حاصل ضرب، دارای برامدگی، گوشت زیادی، بر امدگی، اخرین شماره، سرانجام، خلاصه، رشد، افزایش، پیشرفت، ترقی، چیز اکتسابی، عایدی اکتسابی، عایدی اضافه برحقوق، میرای بر، اری بر، میوه جات، میوه، خلاصه تجربیات، چکیده کلام