بی ربط
license
98
1667
100
معنی کلمه بی ربط
معنی واژه بی ربط
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | irrelevant, disjointed, impertinent, incoherent, desultory, inconsequent, loose, irrelative, excursive, fragmentary, inapposite, inconsecutive | ||
عربی | غير متصل بالموضوع، لا علاقة له مع الموضوع، عَرَضِيّ | ||
مرتبط | نا مربوط، غیر ضروری، گسیخته، مجزا، متلاشی، در رفته، گستاخ، بیشرمانه، غیر متجانس، درهم و برهم، بی قاعده، پرت، بی ترتیب، فاقد ارتباط منطقی، غیر معقول، بی نتیجه، غیر منطقی، سست، شل، گشاد، لق، هرزه، نا مناسب، اواره، بی ترتیت، گردنده، ناقص، پاره پاره، جزء جزء، شکسته، ریز شده، بی مورد، بی موقع، بی جا، نا شایسته، نا درست | ||
واژه | بی ربط | ||
معادل ابجد | 223 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
مختصات | (رَ) [ فا - ع . ] | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی بی ربط | ||
پخش صوت |
بي پيوند بي سر و ته
irrelevant, disjointed, impertinent, incoherent, desultory, inconsequent, loose, irrelative, excursive, fragmentary, inapposite, inconsecutive
غير متصل بالموضوع، لا علاقة له مع الموضوع، عَرَضِيّ
نا مربوط، غیر ضروری، گسیخته، مجزا، متلاشی، در رفته، گستاخ، بیشرمانه، غیر متجانس، درهم و برهم، بی قاعده، پرت، بی ترتیب، فاقد ارتباط منطقی، غیر معقول، بی نتیجه، غیر منطقی، سست، شل، گشاد، لق، هرزه، نا مناسب، اواره، بی ترتیت، گردنده، ناقص، پاره پاره، جزء جزء، شکسته، ریز شده، بی مورد، بی موقع، بی جا، نا شایسته، نا درست