بی ربط
licenseمعنی کلمه بی ربط
معنی واژه بی ربط
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | irrelevant, disjointed, impertinent, incoherent, desultory, inconsequent, loose, irrelative, excursive, fragmentary, inapposite, inconsecutive | ||
عربی | غير متصل بالموضوع، لا علاقة له مع الموضوع، عَرَضِيّ | ||
مرتبط | نا مربوط، غیر ضروری، گسیخته، مجزا، متلاشی، در رفته، گستاخ، بیشرمانه، غیر متجانس، درهم و برهم، بی قاعده، پرت، بی ترتیب، فاقد ارتباط منطقی، غیر معقول، بی نتیجه، غیر منطقی، سست، شل، گشاد، لق، هرزه، نا مناسب، اواره، بی ترتیت، گردنده، ناقص، پاره پاره، جزء جزء، شکسته، ریز شده، بی مورد، بی موقع، بی جا، نا شایسته، نا درست | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "بیربط" در زبان فارسی به معنای عدم ارتباط یا بیارتباط بودن با موضوع یا مقولهای خاص است. در زیر به قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میکنم:
با رعایت این نکات میتوانید از کلمه "بیربط" به درستی در نگارشهای خود استفاده کنید. | ||
واژه | بی ربط | ||
معادل ابجد | 223 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
مختصات | (رَ) [ فا - ع . ] | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی بی ربط | ||
پخش صوت |
بي پيوند بي سر و ته کلمه "بیربط" در زبان فارسی به معنای عدم ارتباط یا بیارتباط بودن با موضوع یا مقولهای خاص است. در زیر به قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میکنم: نوشتن با خط تیره: کلمه "بیربط" باید با خط تیره نوشته شود، زیرا "بی" به عنوان پیشوند منفی به کار رفته است و باید به واژه بعدی (ربط) متصل شود. نقطهگذاری: هنگامی که "بیربط" در کنار دیگر عناصر جمله قرار میگیرد، باید توجه به جایگاه آن در جمله و ضرورت نقطهگذاری مناسب داشت. بهعنوان مثال: نحوه بهکار بردن: کلمه "بیربط" میتواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. بهعنوان مثال: با رعایت این نکات میتوانید از کلمه "بیربط" به درستی در نگارشهای خود استفاده کنید.
irrelevant, disjointed, impertinent, incoherent, desultory, inconsequent, loose, irrelative, excursive, fragmentary, inapposite, inconsecutive
غير متصل بالموضوع، لا علاقة له مع الموضوع، عَرَضِيّ
نا مربوط، غیر ضروری، گسیخته، مجزا، متلاشی، در رفته، گستاخ، بیشرمانه، غیر متجانس، درهم و برهم، بی قاعده، پرت، بی ترتیب، فاقد ارتباط منطقی، غیر معقول، بی نتیجه، غیر منطقی، سست، شل، گشاد، لق، هرزه، نا مناسب، اواره، بی ترتیت، گردنده، ناقص، پاره پاره، جزء جزء، شکسته، ریز شده، بی مورد، بی موقع، بی جا، نا شایسته، نا درست