آماده
licenseمعنی کلمه آماده
معنی واژه آماده
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- آراسته، بسيجيده، پرداخته، تامين، تهيه، حاضر، روبراه، ساخته، فراهم، مجهز، مرتب، مهيا 2- چالاك، سازمند، مستعد | ||
متضاد | نامهيا | ||
انگلیسی | ready, provided, able, present, stock, apt, beforehand, fresh, handy, presentient, prompt | ||
عربی | استعداد، مستعد، مهيأ، معد، حاضر، متأهب، متوفر، متحفز، في متناول اليد، سريع، رشيق، استعد، تهيأ، أعد، هيأ، أعد حضر | ||
ترکی | hazır | ||
فرانسوی | prêt | ||
آلمانی | bereit | ||
اسپانیایی | listo | ||
ایتالیایی | pronto | ||
مرتبط | اماده، مهیا، فراهم، موجود، حی و حاضر، توانا، قابل، مستعد، لایق، شایسته، حاضر، فعلی، اکنون، مناسب، متمایل، در خور، راحت، تازه، شیرین، تر و تازه، تازه نفس، سبز، سرد، دستی، سودمند، دم دستی، قابل استفاده، مقتدر، ماهر، قبلا متوجه، گوش بزنگ، قبلا مستعد، در انتظار، سریع، بی درنگ، فوری، عاجل، چالاک | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "آماده" در زبان فارسی به معنای مهیا بودن یا فراهم بودن است و میتواند در ترکیبهای مختلف به کار برود. در زیر چند نکتهی گرامری و نگارشی دربارهی این کلمه ارائه میشود:
با رعایت این نکات، میتوان به شکل صحیح و موثری از کلمه "آماده" در نوشتار و گفتار فارسی استفاده کرد. | ||
واژه | آماده | ||
معادل ابجد | 51 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | 'āmāde | ||
نوع | اسم | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) | ||
مختصات | (دِ) (ص .) | ||
آواشناسی | 'AmAde | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی آماده | ||
پخش صوت |
- 1 حاضر مهيا مستعد. کلمه "آماده" در زبان فارسی به معنای مهیا بودن یا فراهم بودن است و میتواند در ترکیبهای مختلف به کار برود. در زیر چند نکتهی گرامری و نگارشی دربارهی این کلمه ارائه میشود: استفاده در جملات: ترکیب با حروف اضافه: نکات نگارشی: اسم مفعول: با رعایت این نکات، میتوان به شکل صحیح و موثری از کلمه "آماده" در نوشتار و گفتار فارسی استفاده کرد.
- 2 گچي روانتر از بوم . - 3 هنگام شروع
مسابقه داور پس از ذکر (بجاي خود)
(آماده) گويد و سپس با شليک تير يا
دميدن در سوت مسابقه شروع ميشود . گاه
بجاي آماده (حاضر) گويند . يا
آماده بودن . مهيا بودن مستعد بودن .
1- آراسته، بسيجيده، پرداخته، تامين، تهيه، حاضر، روبراه، ساخته، فراهم، مجهز، مرتب، مهيا
2- چالاك، سازمند، مستعد
نامهيا
ready, provided, able, present, stock, apt, beforehand, fresh, handy, presentient, prompt
استعداد، مستعد، مهيأ، معد، حاضر، متأهب، متوفر، متحفز، في متناول اليد، سريع، رشيق، استعد، تهيأ، أعد، هيأ، أعد حضر
hazır
prêt
bereit
listo
pronto
اماده، مهیا، فراهم، موجود، حی و حاضر، توانا، قابل، مستعد، لایق، شایسته، حاضر، فعلی، اکنون، مناسب، متمایل، در خور، راحت، تازه، شیرین، تر و تازه، تازه نفس، سبز، سرد، دستی، سودمند، دم دستی، قابل استفاده، مقتدر، ماهر، قبلا متوجه، گوش بزنگ، قبلا مستعد، در انتظار، سریع، بی درنگ، فوری، عاجل، چالاک