بیهوده
licenseمعنی کلمه بیهوده
معنی واژه بیهوده
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1-صفت 2- اراجيف، دروغ، ژاژ، لاطائل، مزخرف، مهمل، واهي، هذيان، ياوه 3- باطل، بياثر، بيثمر، بيجهت، بيحاصل، بيخود، بيخاصيت، بيسبب، بيفايده، بيمعني، بيمصرف، بينتيجه، پوچ، عاطل، عبث، كشكي، لغو، ناسودمند، نامربوط، هجو، هدر، هرزه، هيچ | ||
انگلیسی | vain,futile,useless,pointless,idle,thankless,ineffective,trivial,ineffectual,bootless,trifling,unfruitful,impracticable,inutile,jejune,trashy | ||
عربی | عقيم، تافه، فارغ، مغرور، عديم الفائدة، معجب بنفسه، فاسد، مختال، مهدور، مزهو، هزوا بغير إحترام، دون جدوى | ||
ترکی | boşuna | ||
فرانسوی | en vain | ||
آلمانی | vergeblich | ||
اسپانیایی | en vano | ||
ایتالیایی | invano | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "بیهوده" به معنی "بیفایده" و "فاقد ارزش" است و در زبان فارسی بهطور گسترده مورد استفاده قرار میگیرد. در زیر به برخی از قواعد نگارشی و نحوه استفاده از این کلمه اشاره میکنم:
این قواعد و نکات میتوانند در استفاده صحیح و مؤثر از کلمه "بیهوده" کمککننده باشند. | ||
واژه | بیهوده | ||
معادل ابجد | 32 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
تلفظ | bihude | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) ‹بیهده› | ||
آواشناسی | bihude | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی بیهوده | ||
پخش صوت |
باطل، بيفايده ، عبث کلمه "بیهوده" به معنی "بیفایده" و "فاقد ارزش" است و در زبان فارسی بهطور گسترده مورد استفاده قرار میگیرد. در زیر به برخی از قواعد نگارشی و نحوه استفاده از این کلمه اشاره میکنم: نحوه نوشتن: کلمه "بیهوده" باید به صورت جدا و با هُجای درست نوشته شود و از هیچگونه نوشتار خاصی مانند خط تیره یا کُرههای اضافی استفاده نشده باشد. قسمتهای کلام: "بیهوده" معمولاً بهعنوان قید به کار میرود و میتواند به عنوان صفت نیز مورد استفاده قرار گیرد. جملهسازی: برای استفاده از "بیهوده" در جملات میتوان به مثالهای زیر اشاره کرد: استفاده ادبی و مجازی: در متون ادبی و شعری، "بیهوده" میتواند به معانی عمیقتری اشاره کند. مثلاً در توصیف احساسات یا کارهایی که به نظر نمیرسند معنایی داشته باشند. این قواعد و نکات میتوانند در استفاده صحیح و مؤثر از کلمه "بیهوده" کمککننده باشند.
1-صفت
2- اراجيف، دروغ، ژاژ، لاطائل، مزخرف، مهمل، واهي، هذيان، ياوه
3- باطل، بياثر، بيثمر، بيجهت، بيحاصل، بيخود، بيخاصيت، بيسبب، بيفايده، بيمعني، بيمصرف، بينتيجه، پوچ، عاطل، عبث، كشكي، لغو، ناسودمند، نامربوط، هجو، هدر، هرزه، هيچ
vain,futile,useless,pointless,idle,thankless,ineffective,trivial,ineffectual,bootless,trifling,unfruitful,impracticable,inutile,jejune,trashy
عقيم، تافه، فارغ، مغرور، عديم الفائدة، معجب بنفسه، فاسد، مختال، مهدور، مزهو، هزوا بغير إحترام، دون جدوى
boşuna
en vain
vergeblich
en vano
invano