آمدن
licenseمعنی کلمه آمدن
معنی واژه آمدن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | come, coming | ||
عربی | جاء، أتى، وصل، حضر، حدث، قدم، عبر، وقع، خطر، بلغ، وفق، سير نحو النضج، ساوى، خفق، أصاب، تحدر من، دخل مرحلة كذا، وقع ضمن، كان من أبناء بلد واحد، اتى | ||
ترکی | gelen | ||
فرانسوی | à venir | ||
آلمانی | kommen | ||
اسپانیایی | próximo | ||
ایتالیایی | in arrivo | ||
مرتبط | رسیدن، امدن، رفتن | ||
واژه | آمدن | ||
معادل ابجد | 95 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | 'āmadan | ||
نوع | مصدر | ||
ترکیب | (مصدر لازم) [پهلوی: āmatan، مقابل رفتن] | ||
مختصات | (مَ دَ) [ په . ] (مص ل .) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی آمدن | ||
پخش صوت |
(آمد آيد خواهدآمد
بيا آينده آمده) - 1 رسيدن
فرارسيدن اتيان اياب قدوم
مقابل رفتن شدن . - 2 شدن گشتن
گرديدن . - 3 سر زدن صادرشدن
واقع شدن . - 4 گذشتن سپري شدن .
- 5 اصابت کردن رسيدن . - 6 گنجيدن .
- 7 پديدار گشتن مرئي شدن .
- 8 نمودن احساس گرديدن .
- 9 پرداختن مشتعل گشتن .
- 10 توليد شدن زادن .
- 11 باز گشتن مراجعت کردن .
- 12 ظاهر شدن تدريجي تصوير روي شيشه يا
کاغذ در دواي ظهور. - 13 متناسب بودن
برازنده بودن : اين لباس به شما ميايد .
- 14 حرکت دادن و جنبانيدن و اشاره کردن
بناز و غمزه يا شوخي و بيشرمي :
چشم و ابرو آمدن گردن آمدن .
come, coming
جاء، أتى، وصل، حضر، حدث، قدم، عبر، وقع، خطر، بلغ، وفق، سير نحو النضج، ساوى، خفق، أصاب، تحدر من، دخل مرحلة كذا، وقع ضمن، كان من أبناء بلد واحد، اتى
gelen
à venir
kommen
próximo
in arrivo
رسیدن، امدن، رفتن