پی گرد کردن
licenseمعنی کلمه پی گرد کردن
معنی واژه پی گرد کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
عربی | تعقب، بحث، سعى، تابع، طارد، سلك، رافق، ناضل، مارس، نفذ، لاحق، واصل، طارد، تعقب، متابعة | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "پی گرد کردن" در زبان فارسی به معنای پیگیری، دنبال کردن یا تحقیق و تفحص در مورد یک موضوع خاص است. برای نگارش درست این ترکیب، رعایت چند نکته نگارشی و قواعد مهم است: ۱. فاصله گذاری: کلمات را به درستی از هم جدا کنید. "پی" و "گرد" به طور جدا نوشته میشوند: "پی گرد کردن". ۲. استفاده از حروف اضافه: ممکن است در بعضی جملات به حروف اضافه نیاز باشد. برای مثال، "پی گرد کردن یک موضوع" یا "پی گرد کردن اطلاعات". ۳. نحوه استفاده در جملات: این عبارت معمولاً در جملات به گونهای استفاده میشود که نشاندهنده فعالیتی در حال انجام است. مثلاً: "من در حال پی گرد کردن این موضوع هستم." ۴. قید زمان: برای مشخص کردن زمان پیگرد میتوان از قیدهای زمانی بهره برد. مثلاً: "امروز به پی گرد کردن این مسئله پرداختم." با رعایت این نکات میتوان از ترکیب "پی گرد کردن" به درستی استفاده کرد. | ||
واژه | پی گرد کردن | ||
معادل ابجد | 510 | ||
تعداد حروف | 9 | ||
نوع | مصدر | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی پی گرد کردن | ||
پخش صوت |
پيروي کردن تبعيت نمودن : کلمه "پی گرد کردن" در زبان فارسی به معنای پیگیری، دنبال کردن یا تحقیق و تفحص در مورد یک موضوع خاص است. برای نگارش درست این ترکیب، رعایت چند نکته نگارشی و قواعد مهم است: ۱. فاصله گذاری: کلمات را به درستی از هم جدا کنید. "پی" و "گرد" به طور جدا نوشته میشوند: "پی گرد کردن". ۲. استفاده از حروف اضافه: ممکن است در بعضی جملات به حروف اضافه نیاز باشد. برای مثال، "پی گرد کردن یک موضوع" یا "پی گرد کردن اطلاعات". ۳. نحوه استفاده در جملات: این عبارت معمولاً در جملات به گونهای استفاده میشود که نشاندهنده فعالیتی در حال انجام است. مثلاً: "من در حال پی گرد کردن این موضوع هستم." ۴. قید زمان: برای مشخص کردن زمان پیگرد میتوان از قیدهای زمانی بهره برد. مثلاً: "امروز به پی گرد کردن این مسئله پرداختم." با رعایت این نکات میتوان از ترکیب "پی گرد کردن" به درستی استفاده کرد.
و نکرديم ما آن قبله که تو بودي بر آن
مگر ما بدانيم که پي گر ميکند رسول را
از آنکه بر گردد بر پي خود. دادند
و اگر بياري به آنان که ايشان را کتاب
بهر دليلي پي گرمي نکنند قبله ء تو
را و نه تو پيروي کني قبله ء ايشانرا.
تعقب، بحث، سعى، تابع، طارد، سلك، رافق، ناضل، مارس، نفذ، لاحق، واصل، طارد، تعقب، متابعة