گرد کردن
licenseمعنی کلمه گرد کردن
معنی واژه گرد کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | rounding, round, round off, agglomerate, conglobate, gather, globe, roll | ||
عربی | دور، تدور، دار، زار، طوق، قام بجولة، اكتمل، تقريب | ||
مرتبط | دور زدن، کامل کردن، بیخرده کردن، گرد کردن برشی، متراکم شدن، جمع کردن، انباشتن، گرد امدن، گلوله شدن، جمع شدن، اجتماع کردن، گرد اوری کردن، کروی کردن، غلتیدن، غلت خوردن، پیچیدن، غلتاندن، غلت دادن | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "گرد کردن" به عنوان یک فعل مرکب در زبان فارسی استفاده میشود و به معنای دایرهای یا گرد کردن اشیاء یا اشکال است. برای نگارش درست و استفاده بهینه از این کلمه، میتوان نکات زیر را در نظر گرفت:
با رعایت این نکات میتوانید به درستی و به زیبایی از کلمه "گرد کردن" در نوشتههای خود استفاده کنید. | ||
واژه | گرد کردن | ||
معادل ابجد | 498 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
مختصات | (گِ. کَ دَ) (مص م .) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی گرد کردن | ||
پخش صوت |
فراهم آوردن، جمع کردن کلمه "گرد کردن" به عنوان یک فعل مرکب در زبان فارسی استفاده میشود و به معنای دایرهای یا گرد کردن اشیاء یا اشکال است. برای نگارش درست و استفاده بهینه از این کلمه، میتوان نکات زیر را در نظر گرفت: جایگاه فعل: "گرد کردن" معمولاً به عنوان فعل اصلی در جمله به کار میرود و باید در ساختار جملات به درستی قرار گیرد. مثلاً: "او میخواهد توپ را گرد کند." ناشناس بودن فعل: وقتی "گرد کردن" به صورت فعل نا مشخص (Infinitive) استفاده میشود، نیاز به زبانی رسمی و واضح دارد. مانند: "گرد کردن اشیاء قبل از نقاشی مهم است." زمان و شخص: این فعل میتواند در زمانهای مختلف صرف شود. به عنوان مثال: مفاهیم مجازی: "گرد کردن" در برخی موارد به صورت مجازی نیز استفاده میشود (مثل گرد کردن آمار یا اطلاعات). در این صورت، باید با وضوح و دقت بیان شود: "او اطلاعات را به دقت گرد کرد." با رعایت این نکات میتوانید به درستی و به زیبایی از کلمه "گرد کردن" در نوشتههای خود استفاده کنید.
rounding, round, round off, agglomerate, conglobate, gather, globe, roll
دور، تدور، دار، زار، طوق، قام بجولة، اكتمل، تقريب
دور زدن، کامل کردن، بیخرده کردن، گرد کردن برشی، متراکم شدن، جمع کردن، انباشتن، گرد امدن، گلوله شدن، جمع شدن، اجتماع کردن، گرد اوری کردن، کروی کردن، غلتیدن، غلت خوردن، پیچیدن، غلتاندن، غلت دادن