آویز
licenseمعنی کلمه آویز
معنی واژه آویز
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- آونگ، گوشوار 2- آويخته، آويزان، معلق 3- آرزم، پيكار، جنگ، رزم، نبرد | ||
انگلیسی | hanging, earring, lappet, lobe, pendant | ||
عربی | معلق، شنق، تعليق الصور، إعدام شنقا، ستارة | ||
ترکی | kolye | ||
فرانسوی | pendentif | ||
آلمانی | anhänger | ||
اسپانیایی | colgante | ||
ایتالیایی | pendente | ||
مرتبط | اعدام، بدار زدن، چیز اویخته شده، اویز، در حال تعلیق، گوشواره، حلقه، نرمه گوش، دامن، گوشت اویخته، لبه اویخته کلاه، نرمه، لخته، گوشه، خاج، بخشی از عضله یا مغز | ||
واژه | آویز | ||
معادل ابجد | 24 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | 'āviz | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [قدیمی] | ||
مختصات | (ص فا.) | ||
آواشناسی | 'Aviz | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی آویز | ||
پخش صوت |
- 1 (اسم) در کلمات مرکب بمعني
آويزنده آيد : دست آويز دل آويز
گلاويز. - 2 (اسم) منشور و غير آن از
بلور و مانند آن که بر جارها و لاله ها و
چلچراغها آويزند براي زينت .
- 3 آنچه از احجار کريمه مانند الماس و
زمرد و غيره بر حلقه ء گوشواره آويزند .
- 4 جنگ پيکار نبرد . يا آويز و
گريز . جنگ کردن در حال عقب نشيني
جنگ و گريز . - 5 منگوله شرابه
پش فش . - 6 گياهي از تيره ء مورديها
جزو جدا گلبرگها که بطور زينتي کاشته
ميشود و گل آن برنگ قرمز و بشکل زنگ
است گل آويز گل گوشواره .
1- آونگ، گوشوار
2- آويخته، آويزان، معلق
3- آرزم، پيكار، جنگ، رزم، نبرد
hanging, earring, lappet, lobe, pendant
معلق، شنق، تعليق الصور، إعدام شنقا، ستارة
kolye
pendentif
anhänger
colgante
pendente
اعدام، بدار زدن، چیز اویخته شده، اویز، در حال تعلیق، گوشواره، حلقه، نرمه گوش، دامن، گوشت اویخته، لبه اویخته کلاه، نرمه، لخته، گوشه، خاج، بخشی از عضله یا مغز