تازه
licenseمعنی کلمه تازه
معنی واژه تازه
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | قيد، جديد، مدرن، نو، ابتكاري، بديع، بكر، طرفه ، نوظهور، نوين ، اخير، موخر، متاخر ، اكنون، حالا، اينك، الان ، باطراوت، شاداب، طري، نوشكفته ، تر ، دلپذير، خوشاين | ||
متضاد | كهنه ديرينه، قديم، كهن، كهنه پلاسيده، بيطراوت خشك، پژمرده 1- دلپذير، خوشاين | ||
انگلیسی | new, fresh, recent, young, green, late, dewy, breezy, neoteric, new-fashioned, red-hot, up-to-date, recently, lately | ||
عربی | جديد، حديث، أخرى، مستجد في، طازج، حديث جديد، عصري، ناقص الخبرة، غريب، حديثا | ||
ترکی | yeni | ||
فرانسوی | nouveau | ||
آلمانی | neu | ||
اسپانیایی | nuevo | ||
ایتالیایی | nuovo | ||
مرتبط | جدید، نوین، شیرین، تر و تازه، تازه نفس، سبز، سرد، اخیر، جدیدالتاسیس، جوان، برنا، بچگانه، نورسته، خام، نارس، خرم، بی تجربه، دیر، مرحوم، گذشته، کند، مرطوب، تر کرده، شبنمدار، ژالهدار، شادی بخش، خنک، نسیم دار، تازه بدنیا امده، نوزاده، امروزی، مطابق مد روز، تفته، تاب امده، عصبانی، بهنگام، در جریان روز، مطلع، بتازگی، اخیرا | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "تازه" در زبان فارسی به معنای جدید، نو و اخیر است. این کلمه میتواند به اشیاء، احساسات، تجربیات و غیره نسبت داده شود. در زیر به برخی از قواعد نگارشی و استفادههای کلمه "تازه" اشاره میکنم:
با رعایت این قواعد، میتوان از کلمه "تازه" به درستی و به طور مؤثر در جملات استفاده کرد. | ||
واژه | تازه | ||
معادل ابجد | 413 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | tāze | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) | ||
مختصات | (زِ) | ||
آواشناسی | tAze | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی تازه | ||
پخش صوت |
نو باشد، مقابل کهنه کلمه "تازه" در زبان فارسی به معنای جدید، نو و اخیر است. این کلمه میتواند به اشیاء، احساسات، تجربیات و غیره نسبت داده شود. در زیر به برخی از قواعد نگارشی و استفادههای کلمه "تازه" اشاره میکنم: جایگاه در جمله: صفت و قید: ترکیبات: نکات نگارشی: با رعایت این قواعد، میتوان از کلمه "تازه" به درستی و به طور مؤثر در جملات استفاده کرد.
قيد، جديد، مدرن، نو، ابتكاري، بديع، بكر، طرفه ، نوظهور، نوين ، اخير، موخر، متاخر ، اكنون، حالا، اينك، الان ، باطراوت، شاداب، طري، نوشكفته ، تر ، دلپذير، خوشاين
كهنه ديرينه، قديم، كهن، كهنه پلاسيده، بيطراوت خشك، پژمرده
1- دلپذير، خوشاين
new, fresh, recent, young, green, late, dewy, breezy, neoteric, new-fashioned, red-hot, up-to-date, recently, lately
جديد، حديث، أخرى، مستجد في، طازج، حديث جديد، عصري، ناقص الخبرة، غريب، حديثا
yeni
nouveau
neu
nuevo
nuovo
جدید، نوین، شیرین، تر و تازه، تازه نفس، سبز، سرد، اخیر، جدیدالتاسیس، جوان، برنا، بچگانه، نورسته، خام، نارس، خرم، بی تجربه، دیر، مرحوم، گذشته، کند، مرطوب، تر کرده، شبنمدار، ژالهدار، شادی بخش، خنک، نسیم دار، تازه بدنیا امده، نوزاده، امروزی، مطابق مد روز، تفته، تاب امده، عصبانی، بهنگام، در جریان روز، مطلع، بتازگی، اخیرا