تعیین
licenseمعنی کلمه تعیین
معنی واژه تعیین
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- بازشناخت، معينسازي 2- انتخاب، انتصاب، برگماري، گزينش، منصوب 3- معين كردن 4- برگماشتن، منصوب كردن | ||
متضاد | عزل كردن | ||
انگلیسی | determination,designation,definition,specification,nomination,fixation,signification | ||
عربی | تحديد، تقرير، عزم، حكم، حزم، حسم، ثبات، حزم تصميم، تحتيم، الفصل فى نزاع حدود، عزيمة | ||
ترکی | kararlılık | ||
فرانسوی | détermination | ||
آلمانی | bestimmung | ||
اسپانیایی | determinación | ||
ایتالیایی | determinazione | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه «تعیین» در زبان فارسی به معنی مشخص کردن یا معین ساختن است. در زیر به برخی نکات قواعدی و نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میکنم:
با رعایت این نکات، میتوانید به طور مؤثری از کلمه «تعیین» در نگارش و گفتار خود استفاده کنید. | ||
واژه | تعیین | ||
معادل ابجد | 540 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | ta'yin | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم مصدر) [عربی] | ||
مختصات | (تَ) [ ع . ] (مص م .) | ||
آواشناسی | ta'yin | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی تعیین | ||
پخش صوت |
مخصوص کردن، برگماشتن کلمه «تعیین» در زبان فارسی به معنی مشخص کردن یا معین ساختن است. در زیر به برخی نکات قواعدی و نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میکنم: نحوه املاء: کلمه «تعیین» به همین شکل نوشته میشود و باید توجه داشت که به صورت صحیح و بدون اشتباه املایی نوشته شود. جملهسازی: برای استفاده درست از کلمه «تعیین» در جمله، معمولاً میتوان از عبارات زیر استفاده کرد: فعل مرتبط: «تعیین» به عنوان اسم، میتواند با افعال مختلفی همراه شود، مثلاً: سیلابها: این کلمه دارای دو سیلاب است: «تعیین» (تعی-ین). مفرد و جمع: کلمه «تعیین» به صورت مفرد به کار میرود و در گذشته به ندرت به شکل جمع در میآید، مگر در موارد خاص و در زمینههای علمی یا فنی. با رعایت این نکات، میتوانید به طور مؤثری از کلمه «تعیین» در نگارش و گفتار خود استفاده کنید.
1- بازشناخت، معينسازي
2- انتخاب، انتصاب، برگماري، گزينش، منصوب
3- معين كردن
4- برگماشتن، منصوب كردن
عزل كردن
determination,designation,definition,specification,nomination,fixation,signification
تحديد، تقرير، عزم، حكم، حزم، حسم، ثبات، حزم تصميم، تحتيم، الفصل فى نزاع حدود، عزيمة
kararlılık
détermination
bestimmung
determinación
determinazione