تکلیف کردن
license
98
1667
100
معنی کلمه تکلیف کردن
معنی واژه تکلیف کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- به گردنگذاشتن 2- موظف ساختن، مجبور كردن، وادار كردن، مكلف ساختن 3- اصرار كردن، تاكيد كردن | ||
انگلیسی | obligate, task | ||
عربی | ألزم، إلتزم بعمل شئ، اضطر، ملزم | ||
مرتبط | متعهد و ملتزم کردن، در محظور قرار دادن، ضامن سپردن | ||
واژه | تکلیف کردن | ||
معادل ابجد | 814 | ||
تعداد حروف | 9 | ||
نوع | مصدر | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی تکلیف کردن | ||
پخش صوت |
- 1 بگردن گذاشتن کاري سخت را
بعهده ء کسي گذاشتن . - 2 موظف ساختن .
1- به گردنگذاشتن
2- موظف ساختن، مجبور كردن، وادار كردن، مكلف ساختن
3- اصرار كردن، تاكيد كردن
obligate, task
ألزم، إلتزم بعمل شئ، اضطر، ملزم
متعهد و ملتزم کردن، در محظور قرار دادن، ضامن سپردن