تنگ
licenseمعنی کلمه تنگ
معنی واژه تنگ
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | اسم، باريك، كمپهنا، كمعرض، كوچك ، ريز، كوچك ، فروزين، دوال، فتراك ، لنگه، عدل ، جوال ، تنگه، دروا، دره ، محدود، ، تنگاتنگ، نزديك ، بيفاصله، چسبيده، كيپ ، ، اندك | ||
متضاد | پهن، عريض بزرگ، فراخ گشاد گشاد، فراخ 1- تنگاتنگ، نزديك 2- بيفاصله، چسبيده، كيپ 3- 4- اندك | ||
انگلیسی | tight, narrow, close, fleshing, scarce, thick-set, decanter, strait, flagon, stoup | ||
عربی | ضيق، مشدود، قوي، بخيل، محكم الاغلاق، متراص، ثمل، وعر، أنيق، محشو، صارم، صيق جدا، نادر، وثيق، محكم، بإحكام، قوي جدا | ||
ترکی | sıkı | ||
فرانسوی | serré | ||
آلمانی | eng | ||
اسپانیایی | ajustado | ||
ایتالیایی | stretto | ||
مرتبط | محکم، سفت، کیپ، لول، مقید، باریک، کوته فکر، دراز و باریک، ضیق، نزدیک، خودمانی، کیپ و چسبنده، نادر، کمیاب، کم، اندک، قلیل، انبوه، قطور، پر پشت، تنگ هم، کلفت، تنگنا، بغاز، باب، تنگ دستهدار و لولهدار، قرابه، سبو، قدح اب مقدس | ||
واژه | تنگ | ||
معادل ابجد | 470 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | tang | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [پهلوی: tang] | ||
مختصات | ( تَ ) (ص .) | ||
آواشناسی | tang | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی تنگ | ||
پخش صوت |
کم عرض، باريک
اسم، باريك، كمپهنا، كمعرض، كوچك ، ريز، كوچك ، فروزين، دوال، فتراك ، لنگه، عدل ، جوال ، تنگه، دروا، دره ، محدود، ، تنگاتنگ، نزديك ، بيفاصله، چسبيده، كيپ ، ، اندك
پهن، عريض بزرگ، فراخ گشاد گشاد، فراخ
1- تنگاتنگ، نزديك
2- بيفاصله، چسبيده، كيپ
3-
4- اندك
tight, narrow, close, fleshing, scarce, thick-set, decanter, strait, flagon, stoup
ضيق، مشدود، قوي، بخيل، محكم الاغلاق، متراص، ثمل، وعر، أنيق، محشو، صارم، صيق جدا، نادر، وثيق، محكم، بإحكام، قوي جدا
sıkı
serré
eng
ajustado
stretto
محکم، سفت، کیپ، لول، مقید، باریک، کوته فکر، دراز و باریک، ضیق، نزدیک، خودمانی، کیپ و چسبنده، نادر، کمیاب، کم، اندک، قلیل، انبوه، قطور، پر پشت، تنگ هم، کلفت، تنگنا، بغاز، باب، تنگ دستهدار و لولهدار، قرابه، سبو، قدح اب مقدس