جلوه
licenseمعنی کلمه جلوه
معنی واژه جلوه
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- حضور، ظهور 2- خودنمايي، نمايش، نمود، وانمود 3- تلالو، جلال، حشمت، رونق، شكوه 4- آراستن | ||
انگلیسی | parade, luster, show, sight, display, flourish, resplendence, seeming, flash, resplendency, showing, bravery, flaunt, lustre, manifestation | ||
عربی | موكب، عرض، عرض عسكري، إستعراض عسكري، عرض إظهار للبراعة، استعرض، ظهر، تسوح، انتظم، تباهى، تنزه، تبختر، إستعرض الجند | ||
ترکی | etki | ||
فرانسوی | effet | ||
آلمانی | wirkung | ||
اسپانیایی | efecto | ||
ایتالیایی | effetto | ||
مرتبط | رژه، نمایش، تظاهرات، سان، میدان رژه، درخشش، لوستر، درخشندگی، زرق و برق، فره، نشان، نشان دادن، اثبات، مظهر، بینایی، دید، چشم، نظر، منظره، تظاهر، بیان، سرسبزی، تزئينات نگارشی، شکوه، زیبایی، فلاش، برق، لحظه، فلاش عکاسی، ارائه، اظهار، شاخص، اشکار سازی، شجاعت، دلیری، مردانگی، سلحشوری، خیره سری | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "جلوه" در زبان فارسی به معنای نمایش، نما، یا جلوهگاه است و میتواند در جملات و ترکیبات مختلف به کار رود. در زیر به چند نکته درباره قاعدههای استفاده و نگارش این کلمه اشاره میشود:
اگر سوال خاصی درباره استفاده یا قواعد مرتبط با این کلمه دارید، خوشحال میشوم که به آن پاسخ دهم. | ||
واژه | جلوه | ||
معادل ابجد | 44 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | jelve | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم مصدر) [عربی: جلوَة] | ||
مختصات | (جِ وِ) [ ع . ] (مص ل .) | ||
آواشناسی | jelve | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی جلوه | ||
پخش صوت |
ظاهر ساختن، نمايش دادن کلمه "جلوه" در زبان فارسی به معنای نمایش، نما، یا جلوهگاه است و میتواند در جملات و ترکیبات مختلف به کار رود. در زیر به چند نکته درباره قاعدههای استفاده و نگارش این کلمه اشاره میشود: نوشتار صحیح: کلمه "جلوه" به همین شکل و بدون هیچ گونه تغییر در نوشتار نوشته میشود. تلفظ: تلفظ این کلمه به صورت "jalve" است و در هر زمینهای که به کار رود، این تلفظ حفظ میشود. کاربرد در جملات: ترکیبات: این کلمه میتواند در ترکیبات مختلفی به کار رود، مثل: آرایههای ادبی: "جلوه" به عنوان یک کلمه ادبی و زیبا در شعر و نثر به کار میرود و میتواند به معناهای عمیقتری اشاره کند. اگر سوال خاصی درباره استفاده یا قواعد مرتبط با این کلمه دارید، خوشحال میشوم که به آن پاسخ دهم.
1- حضور، ظهور
2- خودنمايي، نمايش، نمود، وانمود
3- تلالو، جلال، حشمت، رونق، شكوه
4- آراستن
parade, luster, show, sight, display, flourish, resplendence, seeming, flash, resplendency, showing, bravery, flaunt, lustre, manifestation
موكب، عرض، عرض عسكري، إستعراض عسكري، عرض إظهار للبراعة، استعرض، ظهر، تسوح، انتظم، تباهى، تنزه، تبختر، إستعرض الجند
etki
effet
wirkung
efecto
effetto
رژه، نمایش، تظاهرات، سان، میدان رژه، درخشش، لوستر، درخشندگی، زرق و برق، فره، نشان، نشان دادن، اثبات، مظهر، بینایی، دید، چشم، نظر، منظره، تظاهر، بیان، سرسبزی، تزئينات نگارشی، شکوه، زیبایی، فلاش، برق، لحظه، فلاش عکاسی، ارائه، اظهار، شاخص، اشکار سازی، شجاعت، دلیری، مردانگی، سلحشوری، خیره سری