جور
licenseمعنی کلمه جور
معنی واژه جور
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- بيداد، جفا، ستم، ظلم 2- خط لب جام | ||
متضاد | ناجور | ||
انگلیسی | kind, sort, tyranny, oppression, brand, genre, ilk, class, genus, compatible, identical, accordant, concordant, identic, match | ||
عربی | نوع، طبيعة، ضرب، صنف، طيبة، كريم، باب، صفة أساسية، لطيف، حنون، ودي، شفوق، مؤدب، عطوف | ||
ترکی | tür | ||
فرانسوی | gentil | ||
آلمانی | art | ||
اسپانیایی | amable | ||
ایتالیایی | tipo | ||
مرتبط | نوع، گونه، جنس، قسم، طرز، طبقه، ظلم، ستم، ستمگری، حکومت استبدادی، حکومت ستمگرانه، فشار، بیداد، تعدی، مارک، نشان، انگ، داغ، دسته، خانواده، کلاس، رده، گروه، سرده، سازگار، همساز، موافق، دمساز، یکسان، همان، مساوی، عینی، منطبق با، مطابق، خوش اهنگ، قبول کننده، هم اهنگ، هم نوا | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "جور" در زبان فارسی میتواند معانی و کاربردهای متفاوتی داشته باشد. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میشود: معانی
نکات نگارشی
اگر سوال خاصی درباره استفاده یا جملهسازی با کلمه "جور" دارید، خوشحال میشوم که کمک کنم! | ||
واژه | جور | ||
معادل ابجد | 209 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | jur | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) | ||
مختصات | (اِ.) | ||
آواشناسی | jowr | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی جور | ||
پخش صوت |
ستم کردن در حکم، ميل کردن از راستي در راه ، کلمه "جور" در زبان فارسی میتواند معانی و کاربردهای متفاوتی داشته باشد. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میشود: اگر سوال خاصی درباره استفاده یا جملهسازی با کلمه "جور" دارید، خوشحال میشوم که کمک کنم!
از راه منحرف شدن، کنار رفتن
مثل، شبيه ، منظم، مرتب، ناجور، نا مرتب
مثل، شبيه ، منظم، مرتب، ناجور، نا مرتب
1- بيداد، جفا، ستم، ظلم
2- خط لب جام
ناجور
kind, sort, tyranny, oppression, brand, genre, ilk, class, genus, compatible, identical, accordant, concordant, identic, match
نوع، طبيعة، ضرب، صنف، طيبة، كريم، باب، صفة أساسية، لطيف، حنون، ودي، شفوق، مؤدب، عطوف
tür
gentil
art
amable
tipo
نوع، گونه، جنس، قسم، طرز، طبقه، ظلم، ستم، ستمگری، حکومت استبدادی، حکومت ستمگرانه، فشار، بیداد، تعدی، مارک، نشان، انگ، داغ، دسته، خانواده، کلاس، رده، گروه، سرده، سازگار، همساز، موافق، دمساز، یکسان، همان، مساوی، عینی، منطبق با، مطابق، خوش اهنگ، قبول کننده، هم اهنگ، هم نوامعانی
نکات نگارشی