چلاندن
licenseمعنی کلمه چلاندن
معنی واژه چلاندن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- فشردن، فشاردادن 2- عصاره گرفتن، آب گرفتن، چلانيدن 3- لهيدن | ||
انگلیسی | squeeze, crush, press, wring, wrest, chalan | ||
عربی | ضغط، كبس، أزمة، اكتظاظ، قيود، مقبض، حفنة، زحمة، عناق، وضع صعب، بصمة، طبعة، عصر، أقحم، سحق، كبس على، أدخل، أرهق، دخل بصعوبة، إبتز المال، شق طريقة بصعوبة، يعصر | ||
ترکی | koşmak | ||
فرانسوی | courir | ||
آلمانی | laufen | ||
اسپانیایی | correr | ||
ایتالیایی | correre | ||
مرتبط | فشار دادن، دوشیدن، له کردن، اب میوه گرفتن، له شدن، پیروز شدن بر، خرد شدن، با صدا شکستن، پرس کردن، فشار وارد اوردن بر، وارد اوردن، به زور گرفتن، انتزاع کردن، پیچاندن، منحرف کردن، واداشتن، زور اوردن، گرداندن، بزور قاپیدن و غصب کردن | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "چلاندن" یک فعل در زبان فارسی است که به معنای فشردن، له کردن یا ایجاد فشار بر چیزها بهکار میرود. در بررسی قواعد فارسی و نگارشی مربوط به این کلمه، میتوان به نکات زیر اشاره کرد:
توجه به این نکات کمک میکند تا از "چلاندن" بهدرستی و در متنهای مختلف استفاده شود و معانی و مفاهیم آن بهخوبی منتقل گردد. | ||
واژه | چلاندن | ||
معادل ابجد | 138 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
تلفظ | čelāndan | ||
نوع | مصدر | ||
ترکیب | (مصدر متعدی) ‹چلانیدن› | ||
مختصات | (چَ دَ) (مص م .) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی چلاندن | ||
پخش صوت |
(چلانيد چلاند خواهد کلمه "چلاندن" یک فعل در زبان فارسی است که به معنای فشردن، له کردن یا ایجاد فشار بر چیزها بهکار میرود. در بررسی قواعد فارسی و نگارشی مربوط به این کلمه، میتوان به نکات زیر اشاره کرد: صرف فعل: "چلاندن" در زمانهای مختلف صرف میشود. به عنوان مثال: حروف اضافه: این کلمه معمولاً به همراه حروف اضافهای مانند "به" یا "با" استفاده میشود. مثلاً: مفاهیم مرتبط: "چلاندن" ممکن است در زمینههای مختلفی مانند آشپزی، ساخت و ساز، یا حتی در زمینههای عاطفی (به معنای فشردن احساسات) استفاده شود. خوشههای معنایی: مشابه کلمات دیگری مانند "فشردن"، "له کردن" و "پودر کردن" که در برخی زمینهها مترادف یا مرتبط با "چلاندن" هستند. توجه به این نکات کمک میکند تا از "چلاندن" بهدرستی و در متنهای مختلف استفاده شود و معانی و مفاهیم آن بهخوبی منتقل گردد.
چلانيد بچلان چلاننده جلانيده)
فشار دادن منضغط کردن عصاره گرفتن .
1- فشردن، فشاردادن
2- عصاره گرفتن، آب گرفتن، چلانيدن
3- لهيدن
squeeze, crush, press, wring, wrest, chalan
ضغط، كبس، أزمة، اكتظاظ، قيود، مقبض، حفنة، زحمة، عناق، وضع صعب، بصمة، طبعة، عصر، أقحم، سحق، كبس على، أدخل، أرهق، دخل بصعوبة، إبتز المال، شق طريقة بصعوبة، يعصر
koşmak
courir
laufen
correr
correre
فشار دادن، دوشیدن، له کردن، اب میوه گرفتن، له شدن، پیروز شدن بر، خرد شدن، با صدا شکستن، پرس کردن، فشار وارد اوردن بر، وارد اوردن، به زور گرفتن، انتزاع کردن، پیچاندن، منحرف کردن، واداشتن، زور اوردن، گرداندن، بزور قاپیدن و غصب کردن