چیره دست
licenseمعنی کلمه چیره دست
معنی واژه چیره دست
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | master, adroit, dexterous, dextrous | ||
عربی | رئيسي، ماجستير، سيد، السيد، ربان، خبير، فنان، مدرس، رب العمل، ولي الأمر، رئيس مؤسسة، حاكم، خط رئيسي، منتصر، المتغلب، تخصص، تغلب، سيطر، كبح، روض، برع في، يتقن | ||
مرتبط | برجسته، زرنگ، زبر دست، زیرک، ماهر، چابک، سریع، چالاک، استاد، ارباب، سرور، صاحب، کارفرما | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) در زبان فارسی، کلمه "چیرهدست" به معنای ماهر و توانمند در انجام کارها بهکار میرود. این کلمه از دو جزء "چیره" (به معنای صاحب تسلط و مهارت) و "دست" (که در اینجا به معنای کار و عمل است) تشکیل شده است. برای نگارش و استفاده صحیح از این کلمه، به موارد زیر توجه کنید:
با رعایت این نکات، میتوان از کلمه "چیرهدست" بهدرستی و به طور مؤثر استفاده کرد. | ||
واژه | چیره دست | ||
معادل ابجد | 682 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
مختصات | ( ~. دَ) (ص مر.) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی چیره دست | ||
پخش صوت |
ماهر، زبردست، توانا، قادر، حاذق در زبان فارسی، کلمه "چیرهدست" به معنای ماهر و توانمند در انجام کارها بهکار میرود. این کلمه از دو جزء "چیره" (به معنای صاحب تسلط و مهارت) و "دست" (که در اینجا به معنای کار و عمل است) تشکیل شده است. برای نگارش و استفاده صحیح از این کلمه، به موارد زیر توجه کنید: فاصلهگذاری: "چیرهدست" به صورت یک کلمه نوشته میشود و نیازی به فاصله بین اجزاء آن نیست. همچنین لازم است که بین بخشهای آن یک "تیره" (-) گذاشته شود. نوع کلمات: این کلمه غالباً به عنوان صفت به کار میرود و معمولاً به افرادی اطلاق میشود که در زمینهای خاص مهارت دارند. جنس و عدد: این کلمه به صورت موصف از نظر جنس و عدد تغییر نمیکند. به عبارت دیگر، میتوان از آن برای توصیف افراد در هر دو جنس و همچنین در قالب مفرد و جمع استفاده کرد، مثل: "او چیرهدست است" و "آنها چیرهدستاند". استفاده در جملات: میتوان این کلمه را به راحتی در جملات مختلف بهکار برد. به عنوان مثال: با رعایت این نکات، میتوان از کلمه "چیرهدست" بهدرستی و به طور مؤثر استفاده کرد.
master, adroit, dexterous, dextrous
رئيسي، ماجستير، سيد، السيد، ربان، خبير، فنان، مدرس، رب العمل، ولي الأمر، رئيس مؤسسة، حاكم، خط رئيسي، منتصر، المتغلب، تخصص، تغلب، سيطر، كبح، روض، برع في، يتقن
برجسته، زرنگ، زبر دست، زیرک، ماهر، چابک، سریع، چالاک، استاد، ارباب، سرور، صاحب، کارفرما