حرارت
licenseمعنی کلمه حرارت
معنی واژه حرارت
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- تاب، تف، تفت، دما، گرما، گرمي، نايره | ||
متضاد | برودت، سردي 1- تندي، تيزي 2- حدت، شدت 3- شور، هيجان | ||
انگلیسی | heat, fire, warmth, zeal, ardor, verve, impetuosity, dash, ginger, impressment, vehemence, ardour | ||
عربی | حرارة، نار، حر، طقس حار، وهج، احترار، نزوة، سخن، حمى، ثور، أثار، غضب | ||
ترکی | sıcaklık | ||
فرانسوی | chaleur | ||
آلمانی | hitze | ||
اسپانیایی | calor | ||
ایتالیایی | calore | ||
مرتبط | گرما، گرمی، تندی، اشتیاق، نوبت، شلیک، حریق، اتش، تیر، ملایمت، تعادل گرما، تعصب، غیرت، شوق، جانفشانی، ذوق، تب و تاب، خونگرمی، استعداد، زنده دلی، سبک روحی، بی پروایی، تهور، خط تیره، فاصله میان دو حرف، این علامت، پراکنده کردن، رابطه، زنجبیل، زنجفیل، مصادره، بکار اجباری گماری، اعمال زور، اثر گذاری، جدیت، شدت، غیظ و غضب، سختی، غضب شدید | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "حرارت" در زبان فارسی به معنای گرما یا دما است و به صورت زیر از نظر قواعد فارسی و نگارشی مورد بررسی قرار میگیرد:
با رعایت این اصول، میتوان به درستی از کلمه "حرارت" در جملات و متون فارسی استفاده کرد. | ||
واژه | حرارت | ||
معادل ابجد | 809 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | harārat | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی: حرارة، مقابلِ برودت] | ||
مختصات | (حَ رَ) [ ع . حرارة ] (اِ.) | ||
آواشناسی | harArat | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی حرارت | ||
پخش صوت |
گرمي، گرم شدن، تبش، مقابل برودت کلمه "حرارت" در زبان فارسی به معنای گرما یا دما است و به صورت زیر از نظر قواعد فارسی و نگارشی مورد بررسی قرار میگیرد: نوشتار: مخالف و مقابل: ترکیبها: صرف و نحو: قالب کلمه: با رعایت این اصول، میتوان به درستی از کلمه "حرارت" در جملات و متون فارسی استفاده کرد.
1- تاب، تف، تفت، دما، گرما، گرمي، نايره
برودت، سردي
1- تندي، تيزي
2- حدت، شدت
3- شور، هيجان
heat, fire, warmth, zeal, ardor, verve, impetuosity, dash, ginger, impressment, vehemence, ardour
حرارة، نار، حر، طقس حار، وهج، احترار، نزوة، سخن، حمى، ثور، أثار، غضب
sıcaklık
chaleur
hitze
calor
calore
گرما، گرمی، تندی، اشتیاق، نوبت، شلیک، حریق، اتش، تیر، ملایمت، تعادل گرما، تعصب، غیرت، شوق، جانفشانی، ذوق، تب و تاب، خونگرمی، استعداد، زنده دلی، سبک روحی، بی پروایی، تهور، خط تیره، فاصله میان دو حرف، این علامت، پراکنده کردن، رابطه، زنجبیل، زنجفیل، مصادره، بکار اجباری گماری، اعمال زور، اثر گذاری، جدیت، شدت، غیظ و غضب، سختی، غضب شدید