خونی
licenseمعنی کلمه خونی
معنی واژه خونی
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- مربوط به خون 2- خونين، آغشته به خون 3- قاتل، كشنده | ||
انگلیسی | bloody, hematic, haematic, hemal, sanguine, sanguineous, gory, haemal, sanguinary, cannibal, cutthroat, fiend, killer, miscreant, misdoer, murderer, villain, blood | ||
عربی | دموي، دام، ملطخ بالدم، رهيب، لعين، ميال لسفك الدماء، وحشي | ||
ترکی | kanlı | ||
فرانسوی | sanglant | ||
آلمانی | blutig | ||
اسپانیایی | sangriento | ||
ایتالیایی | sanguinante | ||
مرتبط | خونین، قرمز، برنگ خون، خون الود، خون مانند، وابسته به خون، بیماری خونی، وابسته به خون و رگها، خوش مشرب، سرخ، دموی، خوش طبع، امیدوار، لخته شده، جنایت امیز، خون اشام، ادمخوار، جانوری که همجنس خود را میخورد، ادم کش، شیطان، روح پلید، ادم بسیار شریر، عفریت، دیو، کشنده، مخرب زندگی، بدعت گذار، پست، خبیی، خدا نشناس، لات، تبه کار، رذل، شریر، بدذات، خون | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "خونی" در زبان فارسی به معنای "مربوط به خون" یا "دارای خون" است و در موقعیتهای مختلف به کار میرود. در اینجا چند نکته قواعدی و نگارشی درباره این کلمه بیان میشود:
با رعایت این نکات، میتوانید به درستی از کلمه "خونی" در نگارش و گفتار خود استفاده کنید. | ||
واژه | خونی | ||
معادل ابجد | 666 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | xuni | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت نسبی، منسوب به خون) | ||
مختصات | (ص نسب .) | ||
آواشناسی | xuni | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی خونی | ||
پخش صوت |
آغشته به خون کلمه "خونی" در زبان فارسی به معنای "مربوط به خون" یا "دارای خون" است و در موقعیتهای مختلف به کار میرود. در اینجا چند نکته قواعدی و نگارشی درباره این کلمه بیان میشود: استفاده از حالتهای مختلف: ترکیبهای صفتی: تلفظ: نحوه نوشتار: با رعایت این نکات، میتوانید به درستی از کلمه "خونی" در نگارش و گفتار خود استفاده کنید.
1- مربوط به خون
2- خونين، آغشته به خون
3- قاتل، كشنده
bloody, hematic, haematic, hemal, sanguine, sanguineous, gory, haemal, sanguinary, cannibal, cutthroat, fiend, killer, miscreant, misdoer, murderer, villain, blood
دموي، دام، ملطخ بالدم، رهيب، لعين، ميال لسفك الدماء، وحشي
kanlı
sanglant
blutig
sangriento
sanguinante
خونین، قرمز، برنگ خون، خون الود، خون مانند، وابسته به خون، بیماری خونی، وابسته به خون و رگها، خوش مشرب، سرخ، دموی، خوش طبع، امیدوار، لخته شده، جنایت امیز، خون اشام، ادمخوار، جانوری که همجنس خود را میخورد، ادم کش، شیطان، روح پلید، ادم بسیار شریر، عفریت، دیو، کشنده، مخرب زندگی، بدعت گذار، پست، خبیی، خدا نشناس، لات، تبه کار، رذل، شریر، بدذات، خون