داد
licenseمعنی کلمه داد
معنی واژه داد
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- انصاف، دهش، عدالت، عدل، قسط، معدلت، نصفت 2- جار، جيغ، عربده، غريو، فرياد، فغان، هياهو 3- بخشيدن، دادن، عطا كردن | ||
متضاد | 1- بيداد 2- ستاندن، ستدن | ||
انگلیسی | justice, shout, squeal, outcry, ruction, vociferation, he gave | ||
عربی | عدالة، عدل، إنصاف، قاض، استقامة، إعتراف بحق | ||
ترکی | verilmiş | ||
فرانسوی | a donné | ||
آلمانی | gab | ||
اسپانیایی | dio | ||
ایتالیایی | ha dato | ||
مرتبط | عدالت، دادگستری، عدل، انصاف، درستی، فریاد، جیغ، فغان، ضجه، جیغ ممتمد، دعوا، حراج، بیداد، غریو، همهمه، قیل و قال، نعره، داد و بیداد، دادن | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "داد" در زبان فارسی کاربردهای مختلفی دارد و میتواند به عنوان فعل، اسم و در ترکیبات مختلف مورد استفاده قرار گیرد. در ادامه به توضیح برخی از قواعد نگارشی و نحوه استفاده از این کلمه میپردازیم: 1. به عنوان فعل:
2. به عنوان اسم:
3. ترکیبات و عبارات:
4. نگارش صحیح:
5. معنای استعاری:
با توجه به این نکات، میتوان گفت که کلمه "داد" در زبان فارسی دارای تنوع معنایی و کاربردی بالایی است و نیاز به دقت در استفاده و نگارش دارد. | ||
واژه | داد | ||
معادل ابجد | 9 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | dād | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (بن ماضیِ دادن) | ||
مختصات | (اِ.) | ||
آواشناسی | dAd | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی داد | ||
پخش صوت |
عدل، قسط، عدالت، فرياد و فغان کردن، جار و جتجال کلمه "داد" در زبان فارسی کاربردهای مختلفی دارد و میتواند به عنوان فعل، اسم و در ترکیبات مختلف مورد استفاده قرار گیرد. در ادامه به توضیح برخی از قواعد نگارشی و نحوه استفاده از این کلمه میپردازیم: با توجه به این نکات، میتوان گفت که کلمه "داد" در زبان فارسی دارای تنوع معنایی و کاربردی بالایی است و نیاز به دقت در استفاده و نگارش دارد.
1- انصاف، دهش، عدالت، عدل، قسط، معدلت، نصفت
2- جار، جيغ، عربده، غريو، فرياد، فغان، هياهو
3- بخشيدن، دادن، عطا كردن
1- بيداد
2- ستاندن، ستدن
justice, shout, squeal, outcry, ruction, vociferation, he gave
عدالة، عدل، إنصاف، قاض، استقامة، إعتراف بحق
verilmiş
a donné
gab
dio
ha dato
عدالت، دادگستری، عدل، انصاف، درستی، فریاد، جیغ، فغان، ضجه، جیغ ممتمد، دعوا، حراج، بیداد، غریو، همهمه، قیل و قال، نعره، داد و بیداد، دادن1. به عنوان فعل:
2. به عنوان اسم:
3. ترکیبات و عبارات:
4. نگارش صحیح:
5. معنای استعاری: