دام
licenseمعنی کلمه دام
معنی واژه دام
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- بند، تله، تور، جال، نژنگ 2- چهارپا، دواب، ستور | ||
متضاد | دد | ||
انگلیسی | trap, snare, net, pitfall, decoy, ambush, hook, noose, quicksand, grin, springe, toil | ||
عربی | فخ، مصيدة، شرك، كمين، مربع الإنطلاق، عربة بدولابين، سحارة، حقائب، حصر، وقع في الشرك، نصب شركا، عاق | ||
ترکی | hayvancılık | ||
فرانسوی | bétail | ||
آلمانی | vieh | ||
اسپانیایی | ganado | ||
ایتالیایی | bestiame | ||
مرتبط | گیر، دریچه، نیرنگ، اسباب، کمند، شبکه، توری، عمده، تار عنکبوت، گودال سرپوشیده، وسیله تطمیع، کمین، کینگاه، مخفی گاه سربازانبرای حمله، سربازانی که درکمین نشسته اند، قلاب، چنگک، چنگک بزرگ، ضربه، ریگ روان، ماسه متحرک، پوزخند، خنده، نیش وا کردن، دام افکنی، خنده نیشی، رنج، کار پر زحمت، محنت، محصول رنج، مشقت | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "دام" در زبان فارسی از لحاظ نگارشی و قواعدی دارای نکات خاصی است. در زیر به برخی از این نکات اشاره میشود:
با رعایت این نکات میتوان به طور مؤثری از کلمه "دام" در نگارشهای مختلف استفاده کرد. | ||
واژه | دام | ||
معادل ابجد | 45 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | dām | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [فرانسوی: dame] | ||
مختصات | (اِ.) | ||
آواشناسی | dAm | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی دام | ||
پخش صوت |
تله که آلت گرفتار شدن حيوانات است، کلمه "دام" در زبان فارسی از لحاظ نگارشی و قواعدی دارای نکات خاصی است. در زیر به برخی از این نکات اشاره میشود: مفهوم کلمه: "دام" به معنای وسیلهای است که برای گرفتار کردن حیوانات به کار میرود، همچنین در برخی متون به معنای خانواده یا خاندانی خاص نیز به کار میرود. جنس کلمه: "دام" یک اسم مذکر است و در مورد حیوانات میتواند به کار رود. جمع کلمه: جمع "دام" به شکل "دامها" میباشد. ترکیبها و عبارات: قواعد نگارشی: با رعایت این نکات میتوان به طور مؤثری از کلمه "دام" در نگارشهای مختلف استفاده کرد.
فريب خوردن و بدان دچار شدن
1- بند، تله، تور، جال، نژنگ
2- چهارپا، دواب، ستور
دد
trap, snare, net, pitfall, decoy, ambush, hook, noose, quicksand, grin, springe, toil
فخ، مصيدة، شرك، كمين، مربع الإنطلاق، عربة بدولابين، سحارة، حقائب، حصر، وقع في الشرك، نصب شركا، عاق
hayvancılık
bétail
vieh
ganado
bestiame
گیر، دریچه، نیرنگ، اسباب، کمند، شبکه، توری، عمده، تار عنکبوت، گودال سرپوشیده، وسیله تطمیع، کمین، کینگاه، مخفی گاه سربازانبرای حمله، سربازانی که درکمین نشسته اند، قلاب، چنگک، چنگک بزرگ، ضربه، ریگ روان، ماسه متحرک، پوزخند، خنده، نیش وا کردن، دام افکنی، خنده نیشی، رنج، کار پر زحمت، محنت، محصول رنج، مشقت